آدم بودم حیوان شدم
هم کیش این دیوان شدم
نوری بودم از آسمان
سایه دراین ایوان شدم
قصر سرور و پادشاه
مخروبه ای ویران شدم
از حور هم بالا بدم
خاک سم میشان شدم
وقتی که فرمان تو را
بازیچه دستان شدم
نوری رسان آتش فشان
از نور خود آدم نشان
از نو نشان در من دمی
وز ان نشان بی نشان
یک دم به من کن تو نشان
از آن نشان بی نشان
شعر از مسلم صفائیانی