دوستان میکنم با نام عشق
یاد آن گلشن خوشنام عشق
یاد آن کس که جانش می دهند
جان خود را ازبرایش می دهند
یاد آن روزی که سرخ گشته به عشق
گردن و دل روی مولایم به عشق
یاد آن روزی که یکسو دشمن است
در دل هر کس هزاری دشمن است
یاد آن روزی که یکسو عاشق است
در دل هر یک جهانی عاشق است
دشمنی که از روی کینه
میزند تیغش به سینه
هر چه گویم از برای او کم است
چون زبان را هم برای او کم است
چون سخن خواهی که از او گویمت
دل جلایی ده تا سخن را گویمت
حرف او این بود است ای دوستان
حرف او موجود است ای دوستان
ظلم را هر جا بدیدی بر زمین
ای دلا راحت نشینی در زمین
ظلم را اول شکن تو از درون
بعد رو دنبال ظلمی در برون
ظلم ثانی را تو خواهی دید حتی در خفا
چون که این ظلم جنگ ها یی کند در جفا
ظلم اول را گیر چون سخت تر بود
جنگ آدم با خودش سخت تر بود
گر تو در جنگ خودت اول شوی
جنگ دوم هم خودت اول شوی
گر به ظاهر گشته کشته جان مولا
هم به آخر گشته زنده جان مولا
زنده گشته آن که مرده او به عشق
زنده بادا زنده گشته راه عشق و راه عشق
شعر از مسلم صفائیانی