فراموش کردم
رتبه کلی: 353


درباره من
سلام خوبید خوشید

اکانتم حرمت داره مثله خودم

پس لطفا خوشت نیومد بی حرمتش نکن ببینو برو یا اصلا نبین

مخاطب خاصی ندارم و نمیخوامم داشه باشم

نوشته هام مخاطب خاص خودشو داره و مربوط به عشق جاودانه و همیشگیمه پس به خودتون نگیرید
کسی و ادد نمیکنم لطفا درخواست ندید
شاید الان پیش خودتون بگید هووووو کی میره اینهمه راهو ولی خوب من این راهو دارم میرم امیدوارم شماهم حرمت نگه دارید ممنونم
دلداده ۰فرشته




استاد عشق!



اگر روزی از تو پرسیدند دلداده که بود؟



و خواستی از من چیزی بگویی،



بگو نمیدانم زن بود یا مرد...!!



گاهی چون دخترک های بهانه گیر ، گریه میکرد،



اما مردانه پای عشق من ماند...



بگو نمیدانم اهل کجا بود



نام شهرش معلوم بود اما ....



دلش چون آواره ها دنبال من میگشت...



بگو نمیدانم شاد بود یا غمگین



همیشه از غم مینوشت اما...



تا من لبخند میزدم ،



مثل دیوانه ها قهقهه اش به آسمان میرفت



بگو من از دلداده چیزی نمیدانم جز اینکه



قلبش به اندازه ی یک شیشه ی خالی ارزش نداشت

بارها شکست و شکست و شکست.

....

دلداده



عاشقی کردن شرط گذاشتن ندارد!!

اگر میخواهی عاشقی کنی،

دفتر حساب و کتابت را بسوزان...

ضرب و جمع و تفریق را بریز دور...

نگو من چنین میکنم به شرط اینکه او چنان کند!!!

بیخیال باش به اینکه آخرش نتیجه چیست؟!...

میخواهی عاشقی کنی؟

اول معشوقت را به خاطر خودش

جدای از تمام چیزهای دیگر دوست بدار

بعد چشمهایت را به روی تمام کارهایش ببند

و مهربانی کن... بدون ذره ای انتظار محبت....

اگر اشتباهی هم میکنی، به خاطر نگه داشتن او اشتباه کن!!!

دیگر فرقی نمیکند تو را بخواهد یا براند

فرقی نمیکند دنیا تو را چطور قضاوت کند...

و فرقی نمیکند کنارش باشی یا نه...

یک روز به خودت نگاه میکنی و میبینی

تو چیزی نباخته ای...

به کسی محبت کردی که عزیز جانت بود

و از این محبت لذت برده ای...

کسی باخته که قدر این محبت را ندانسته...



دلداده۰
*نسترن*دلداده* (singe-l )    
   
عنوان: بی شکستن هم میشود پیروز شد
بی شکستن هم میشود پیروز شد
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 195 بازدید امروز: 168

این تصویر توسط محراب عبوسی بررسی شده است.
توضیحات:
خدایا اعتماد چه سخت است!خدای من هر بار که سلامی گرم می شنوم و یا آغوشی باز، شک میکنم به همه عشق ، به صداقت نگاه ، به گرمی واژه ها.با خود می گویم اینبار دیگر از من چه می خواهند؟اما بی اعتنا به این همه تردید، آرام آرام در من رسوخ می کنند.دلم را به دست می آورند.دستم را می گیرند.باورم را فتح می کنند.خام می شوم.مثل یک گیاه که از باور زمین می روید.چشم باز می کند.قد می کشد.ناگهان خزان می ریزد هزار برگ خشکیده را چون کاغذهای مچاله  و ناتمام درکوچه های بی دیوار.و من می گویم تردید تنها یقین ماندگار است.و تو تنها به عهدهای بی وفا وفاداری.این ویژگی توست.دنیایی که پایداری ندارد و هر چیزی در آن دگرگون می شود.دنیایی که تو ساخته ای  تا تنها ایستاده اش تو باشی.اما این چه تدبیری است؟بی شکستن هم می شد پیروز شد.چه خوب بود دوستی ها با آب حیات سیرای می شدند.چه خوب بود هر کس دیگری را در واژه فقط خلاصه نمی کرد.چه خوب بود تو می آمدی و نمی گذاشتی به این سادگی واژه عشق به احساس های غریبه آلوده شوند.نمی دانم شاید هم نه.اما من دلگیرم


 
 
درج شده در تاریخ ۹۷/۰۶/۱۰ ساعت 13:11
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (1)