فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3116


درباره من
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

اما.... چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبای ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای است تنها خوشبخت بودن!در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است"دکتر شریعتی"
*سیوا * (siva )    

خوش شانسی؟ بد شانسی؟کسی چه میداند؟

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۳/۰۴ ساعت 15:53 بازدید کل: 317 بازدید امروز: 247
 

 

یک داستان قدیمی چینی هست که می‌گوید:
پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم میزد.
روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.
 
همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:
عجب بد شانسی‌ای آوردی.
 
پیرمرد جواب داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟
  
چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر به خانه پیرمرد بازگشت.
این بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند: عجب خوش شانسی آوردی!
 
اما پیرمرد جواب داد: "خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟"
بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن اسب‌های
وحشی را رام کند، از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.
باز همسایگان گفتند: "عجب بد شانسی آوردی؟"
و این بار هم پیرمرد جواب داد: "بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟"
در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند. آنها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند. از این رو هر چه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند، اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند راه برود، از بردن او منصرف شدند.
 
خوش شانسی؟
بد شانسی؟
کسی چه می‌داند؟
 
هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد.
یک روی خوب و یک روی بد. هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.
بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم .زندگی سرشار از حوادث است.
 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۳/۰۴ - ۱۵:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)