لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
این مطلب از اکانت خانم ثریا محسنی کپی شده است
ایشان در مسافرت می باشند
لازم دیدم این مطلب را به نوعی به گوش دوستانشان برسانم
سجاد خواجه دهی
×××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
گاهی آدمها آنقدر درگیر زندگی شخصی و خصوصی خودشان هستند
که گاهی یادشان میرود کسانی به آنها فکر میکنند آنها را دوست دارند
و بخاطرشان مطالبی می نویسند
من که کسی نیستم و کسی هم نمی شوم
ولی عشق و محبت عده ای همیشه مرا شرمنده میکند
شاید بخاطر آموزه های خودم است که در مقابل بدی ها همیشه خوبی میکنم
اما ایکاش می توانستم بهتر از این ها باشم
و دوستانم را یاری کنم اما خوب من هم در حدی که در توان دارم میتوانم ایفای نقش بکنم
پدرم میگفت ثریا تو را خیلی ها دوست خواهند داشت اما هر دوست داشتن و محبتی
تکلیف تو را سنگین تر میکند
در بهزیستی که با کودکان بودم همیشه سعی میکردم عاشق این بچه ها باشم
وقتی آنها بمن خاله میگفتند خیلی آرامش پیدا میکردم
آنها با من درد دل میکردند و از رویاها و زندگیشان میگفتند
اکنون بعضی از آنها بزرگ شده اند شاید ازدواج هم کرده اند
خوب من که نمی توانم بفهمم کجا هستند هر کجا هستند خدا حفظشان کند
چرا دروغ بگویم بعضی ها یادم رفته است خوب پیچ و خم زندگی و مشکلات
آدم را فراموشکار میکند و این بی تفاوتی نیست
از کسانی هم که از روی مطالبم یا تصاویرهایی که آپلود میکنم
یا خاطراتی که می نویسم با من آشنا می شوند یا شده اند
و به نوعی محبت خود را ابراز میکنند
تشکر و قدردانی میکنم
حقیقت موضوع این است که جایگاه واقعی عشق و محبت
دوستی و صمیمت هنوز پیدا نشده است
در خیلی از جوامع بشری متاسفانه بسیاری از دوستی ها همه رنگ حیله و مکر گرفته است
و این برای بشریت تجربه تلخی است خیلی تجربه تلخ
سو استفاده ها دروغ گویی ها و برای دیگران گرفتاری درست کردن کم کم دارد عادی میشود
و این ها همه زنگ خطر است
اگر بخاطر من مطلبی می نویسید یا بخاطر من شعر یا نقاشی میکشید
همه بخاطر لطف و محبت شما و خوبی شماست
و اگر من پاسخی به اینها ندارم بخاطر شرایط ها و وضعیت هایی است که در آن
زندگی میکنیم و بخاطر حفظ ارزشهایی است که بخاطر آنها سالها انسانها زحمت کشیده اند
امیدوارم دوستانم کوتاهی مرا از عدم پاسخ به مطالبشان یا پیامهایشان را ببخشند
و بدانند که دست خود من نیست و اگر من نظرات سردی به مطالب مربوط به خودم
را می دهم بخاطر اینست که خیلی چیزها سر جایش نیست
و اگر من هیزم زیادی برای گرم کردن منطقه ای سرد که شما در آن جا ایستاده اید
بکار ببرم بخاطر همان (نبود خیلی چیزها سر جای خودش ) ممکن است شما
فکر کنید که من میخواستم آنجا را به آتش بکشم
یا خودم نیاز داشتم و سردم بود و بخاطر خودم هیزمش را زیاد کردم
من روی کسانیکه فکر میکردم بهترین هستند ساده ترین و صادق ترین و مهربانترین
روشها را اتخاذ کردم ولی
متاسفانه آنها هم به بیراهه رفتند
و فکر میکنم این بیماری واقعا درمانی ندارد
ساده تر اینکه آنچه من فکر میکنم و آنچه من از آموخته های خودم بکار میبرم
آنچه من عمل میکنم و آنچه شما در رفتارهای من می بینید
با نگاه و اندیشه های بعضی از شما فاصله زیادی دارد
هر چقدر با من بد باشید هر چقدر جلوی نوشتن خاطراتم را بگیرید هر چقدر مرا دوست نداشته باشید باز هم دوستتان خواهم داشت
متاسفم از اینکه نتوانستم حرف دلم را در این مطلب بنویسم
خیلی متاسفم برای خودم
ثریا محسنی