غمگینم همانند...
کسی که
هیچ نگاهی دگر دلش را نملرزاند.....
غمگیــنم همانند...
جـوانی کـه مـرگ جـزء آرزوهـاش شـده ...
غمگینم همانند...
جوانی،ک بیاد ندارد،آخرین خنده اش را...
غمگیــنم همانند...
جـوانی کـه دلـش را بـا تـمام آرزوهـایش زنـده بـه گـور کـرد ...
غمگیــنم همانند...
بی گناهی که به اجبار بالای دار میرود...
غمگیــنم همانند...
سلامی که با خداحافظی جواب داده شد...
غمگینم همانند...
پروانه،
.
.
.
.
که حتی شمع هم عشقش
را درک نکرد و گفت بیچاره فراموش میشوی...
غمگیــنم همانند...
صورتی که نمیخندد ...
غمگیــنم همانند...
گدایی که نون شب برای خوردن ندارد...
غمگیــنم همانند...
هر شب... هر شبی که فکر تو رهایم نمیکند...
غمگینم همانند...
کسیکه سالگرد،دوستی اش
.
.
را تنهایی جشن میگیرد...
غمگیــنم همانند...
جوانی که دیگر پیر شده...
غمگیــنم همانند...
یک بوسه با طعم خداحافظی ..
غمگیــنم همانند...
فندکی که گازش تمام شده و نمیتواند سیگاری
را برای صاحبش روشن کند که خاطراتش را دود کند ....
غمگینم همانند...
پدرم ک هر روز با دیدن من،
.
.
.
آتش در دلش برپا میشود...
غمگیــنم همانند...
سیگاری که خشک شده و هیچکس میل کشیدنش را ندارد....
غمگیــنم همانند...
پدر بزرگم که مرگ مادر بزرگم او را از پا در آورد...
غمگینم همانند...
مادری،که پسرش جلوی چشمانش،
.
سیگار بدست راه میرود...