بگذریم عزیزم!
سلام مرا به روز های تعلل ات برسان
روی خوش غرورت را ببوس
لج بازی های من هم بلند بلند سلام می رسانند
وعده دیدارمان باشد
راس ساعت پشیمانی!!
اشکال از تو نیست!!
کودک قلب من در گهواره ای خوابید
که هرگز متعلق به او نبود…
همیشه یکی پیدا میشه که هلت بده ؛
چه نشسته باشی روی تاب،
چه ایستاده باشی لبه ی پرتگاه...
دنیای غم انگیز نادرستی داریم!!
خیلی ها سهمشان را از زندگی
در اشتباه ِ یک باور ساده از دست داده اند...
ممنونم…
که حالم را نمی پرسی..!؟
تا مجبور نشوم دروغ بگویم…
که خوبم…!
به جرم نبودنت
نفس هایم را در سینه محکوم می کنم
به حبس ابد!
کمرم زیر آوار خاطراتت تاب نمی آورد
و در کابوس شب های بی تویی
می میرم...
به همین سادگی...…!
گناهانم را دوست دارم!
بیشتر از تمام کارهای خوبی که کرده ام،
می دانی چرا؟!
آن ها واقعی ترین انتخاب های منند…
غمگینــــم!
آنقدر که در مجاورتِ دریا هـــم
سراب می بینم!
اگر نباشی،
همیشه این َم…
از من تا خدا راهی نیست …
فاصله ایست به درازای مـــــن تا مـــــن !!!
و در این هیاهوِی غریب ، من این من را نمیابم...
شب ، بوی تنهایی می دهد ...
شب ، چشم های پر از خوابی را دارد که
خیره شده اند به نوشته های تلخ ...
چشم هایی که دنبال جمله ای اند ،
که حرف دلشان باشد...
دنبال واژه هایی که دردشان را به اشتراک بگذارند ...!
دنبال کسی که بگوید
حرفهایی که گفتنشان سخت است ...
شب ، بوی تنهایی می دهد ...
بوی درد ، بوی غم ، بوی اشک های پنهانی ...
احساس نَـ ـ ـ ـــبودَنت
تمام غزلهایم را تَمَســـ ـ ـخُر میکند...
قافیه ها را باید بدون تـُ ـو
... به دار کشید!!!
قصه ی لیلی و مجنون
چند صباحی است که به خوابـــ ـ ـ رفته...
باید تیشه ی بـ ُـ ـ ــغض بر دوش گرفت
فَرهــــادیــ ـ ـ دیگر باید...!
مبهـوت یک شـکست ،
مغلوب یک اتفاق ،
مصلوب یک عــشق ،
مفعول یک تاوان ؛
خـرده هایـش را باد دارد می بـرد
و او فقـط خاطراتش رامحکم بغل گـرفته ...