فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 3277


درباره من
مردمی را که «آب قنات» ندارند،

به جستجوی «آب حیات» در پی

اسکندر روانه کردن

و قصه خضر بر گوششان خواندن،

شیطنت بدی است.

آنها که «عشق» را در زندگی

خلق،جانشین «نان»

می کنند،

فریبکارانند که نام فریبشان را

«زهد» گذاشته اند.

*
مهتا دانشگر
19
تهران
اصالتا زنجاني
مهتا دانشگر (soha22 )    

رفته بودم فروشگاه.......

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۶/۲۲ ساعت 18:55 بازدید کل: 808 بازدید امروز: 311
 

رفته بودم فروشگاه.......

يه پيرمرده با نوه اش اومده بود خريد ،پسره هي زر زر ميكرد.پيرمرده ميگفت:آروم باش فرهاد!

آروم باش عزيزم!

جلوي قفسه خوراكي ها، پسره خودشو زد زمين و داد و بيداد...

پيرمرده گفت:آروم فرهاد جان!ديگه چيزي نمونده خريد تموم بشه!

دم صندوق پسره چرخ دستي رو كشيد چنتا از جنسا افتاد رو زمين،پيرمرده باز گفت:

فرهاد آروم! تمومشد،ديگه داريم ميريم بيرون!

من كف بُر شده بودم>:-)

بيرون رفتم بهش گفتم آقا شما خيلي كارت درسته اين همه اذيتت كرد فقط بهش گفتي فرهاد آروم باش!

پيرمده با اين قيافه :| منو نگاه كرد و گفت:

عزيزم،فرهاد اسم منه! اون توله سگ اسمش كامرانه!!

:D

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۶/۲۲ - ۱۸:۵۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)