روزی پسربچه ای وارد بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. خدمتکار برای سفارش گرفتن سراغش رفت. پسر پرسید بستنی با شکلات چند است؟ خدمتکار گفت 50 سنت .. پسر دستش را در جیبش کرد وتمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعد پرسید:بستنی ساده چنداست؟ خدمتکار با توجه به اینکه تمام میزها پرشده بود و عده ای هم بیرون من... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۷ - ۱۷:۴۷( 0 نظر , 131
بازدید )
حتما بخونین خیلی جالبه!در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد.دکتر گفت: «در را شکستی! بیا تو.»در باز شد و دختر کوچولوی نه ساله ای که خیلی پریشان بود، به طرف دکتر دوید: «آقای دکتر! مادرم!» و در حالی که نفس نفس می زد، ادامه داد: «التماس می کنم با من بیایید! مادرم خیلی مریض است.&... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۷ - ۱۷:۴۷( 0 نظر , 113
بازدید )
دختری 15 ساله ، نوزادی 1 ساله به بغل داشت... ((مردم)) زیرلب بهش میگفتن فاحشه!، اما هیچ کس نمیدونست که به این دختر در 13 سالگی تجاوز شده بود...!... پسری 23 ساله رو ((مردم)) "تنبل چاقالو" صداش میکردن، اما هیچ کس نمیدونست پسر ب...خاطر بیماریشه که اضافه وزن داره...!...((مردم)) زنی 40 ساله رو "سنگدل" خطا... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۷ - ۱۷:۴۶( 0 نظر , 122
بازدید )
وقتی دستت تو دست عشقته و آروم یه فشار کوچیک به دستت میده ...بی تفاوت ازین فشار رد نشیاداره باهات حرف میزنهمیگه دوست داره!میگه هوات و داره!میگه حواست به من باشه!میگه حواسش بهت هس!میگه تنها نیستیا!میگه....تو هم همینجور که دستت تو دستشهآروم انگشت شصتت و بکش رو انگشتاش...آرهاین یعنی نهایت آرامش خیال مگه... تاریخ درج: ۹۲/۰۷/۲۷ - ۱۷:۴۴( 0 نظر , 128
بازدید )