شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته،در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه.مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن.مریم جان سالمی ؟؟؟آخرش داماد طاقت نمیاره با...
تاریخ درج: ۹۲/۰۱/۲۹ - ۱۵:۰۹
( 0 نظر , 241
بازدید )