حسرت شده برایم آن لحظه که بگویی مرا میخواهی...
همه میدانند ،دلم تنها تو را میخواهد ،
اما چه افسوس که عشق نغمه غمگینی برایم میخواند
در حسرت تو ماندن مثل لحظه ی بی بال و پر پریدن است ،
در حسرت تو ماندن ، مثل لحظه ی در کویر خشک دویدن است ،
مثل بی هوا نفس کشیدن است...
عاشقت هستم عزیزم ، کجایی که بی تو دارم شب و روز اشک میریزم...
عاشق هستم و تنها ، هیچکس نمیفهمد حال مرا ...
دوستت دارم ای تو که نمیدانی قلبم دیوانه ی تو است، تمام وجودم پر از تمنای تو است...
همیشه در رویاهای خودم به سر میبرم ، چقدر دلخوشی به قلبم بدهم؟؟؟ ،
تا کی به خیال آمدنت از آن دوردست ها به سوی سایه ی خیالی ات بدوم؟
نه انگار نمیشود همچنان تنها به خیال داشتنت زندگی کرد ، یخ زده ام دیگر در این اتاق سرد...
هر چه خورشید میتابد آب نمیکند این تن یخ زده را ...
دوستت دارم ای تو که در قلبت نیستم ، میخواهمت ای تو که حتی برایت آشنا نیستم...
غریبه ای از خاک تنهایی که عاشق تو است ، مدتهاست تنها و گرفتار تواست...
همیشه شب را به عشق بودنت سر میکنم ،
فردا که می آید روز را از نو با حسرتی سرد شب میکنم..
زمانی بود که در دلم نشستی ، با تمام وجود دلم را شکستی،
رفتی و آن روزها گذشت ، نه یادی کردی از من ، نه گرفتی سراغی از دل من ،
یادم می آید لحظه رفتنت گفتی دیگر نه تو نه من!
نمیخواهم بازگردم به گذشته ، باز هم مثل گذشته تکرار میکنم که
گذشته ها گذشته اما شاخه ای که شکسته ، دیگر نشکفته....
دلی که شکسته دیگر به هیچ دلی ننشسته...
چه دلتنگی هایی کشیدم ، چه تلخی هایی چشیدم ،
هر چه میرفتم ، نمیرسیدم، هر چه نگاه میکردم ، نمیدیدم ...
قلبم به دنبال حس تازه بود ، بی احساسش کردی
و به دنبال آتشی دوباره بود ، خاکسترش کردی و دیگر امیدی درونش نبود...
با آن حالی که داشتم ، اگر در حال خودم نیز نبودم
باز هم میفهمیدم چه دردی در دل دارم...
با آن دل شکسته ، این من از زندگی خسته ،
در خواب هم قطره های اشک ،بی خیال چشمانم نمیشدند!
شبهایم روز نمیشد، هر کاری میکردم دلم آرام نمیشد ،
این دل خوش خیال هم بی خیال تو نمیشد!
به این خیال بود که شاید دوباره بیایی ، شاید خبری از آن بگیری...
پیدایت که نکردم هیچ ، خودم را هم گم کردم ،
بعد از آن خودم را در به در کوه و بیابان کردم...
نمیگویم به تو این رسمش نبود ، شاید رسم تو دلشکستن بود ،
نمیگویم که چرا رفتی ، شاید رفتنت پایان غم انگیز این قصه بود ،
نمیگویم که چرا به دروغ گفتی عاشقم هستی ،
شاید عشق از نگاه تو،به معنای بی وفایی بود!
نمیخواهم به گذشته بازگردم و چشمهایم را تر کنم ،
زیرا دوباره باید با یادت روزهایم را با غصه سر کنم..