مریم پسری چو ماه زایید.با صورت خوب و سیرت نیک
با دسته ی گل به خانه ی او.رفتیم برای عرض تبریک
افسوس که مرده بود کودک.با روی قشنگ وجامه ی شیک
از بستر گرم گاهواره.بردیمش به گور تنگ و تاریک
گهواره وگور شیر خواره.این قدر به شدند نزدیک
با گریه ی هایهای مادر.آهنگ عزا نواخت موزیک
آری،روش زمانه این است. او دشمن ودشمنی چنین است
ای بی پرو بال مرغک من.در چنگل باز مرگ چونی
از زخم کدام نیش خار است.ای غنچه ی من که غرق خونی
ای پرچم افتخار مادر.کامروز به خاک سرنگونی
مُردی تو ومن خوشم که در خاک. از آفت زندگی مصونی
ای معرکه گیر آفرینش. آوخ که زمعرکه برونی
این است که زآتش دل من. خرگاه تو مانده است ایمن
....مرگ یکی از من وتو گویا. بوده است مفاده حکم تقدیر
آوخ که شکسته شاخه ی. تو برجای بماند ریشه ی من
ای کاش تو را کشیده بودم. با حلقه ی زلف خود به زنجیر
گر من عوض تو مرده بودم. می شد زکف تو مادر وشیر
وان را که زکف شد این دو ناچار.پوید ره مرگ زود یا دیر
وین شوهر دل شکسته می ماند. در مرگ من وتو سخت دلگیر
پس شکوه من زیاوه گوییست. چون مرگ تو عین صرفه جوییست
ای نرگس خواب رفته ی من. حالا که نه وقت خواب نازست
ای گل که به رنگ و بوت مادر. از باغ بهشت بی نیازست
رنگ چقدر دلفریبست.بوی تو چقدر نوازست
پرپر شده ای برگ برگت.با باد اجل در اهتزازست
تا گریه ی مادرت ببینی.چشم تو هنوز نیمه بازست
افسانه ی گریه های مریم. چون زلف بلند تو درازست
ای دسته گل مراد مادر. چه زود شدی به خاک پرپر
|