درباره من بر آید از دلم این نغمه ی دلتنگ-
که:ای پروردگار من!در این دنیا- هنوز از پرتو مهر تو،مهر گرم تابی هست بدنیایی که از ما نیست،نور آفتابی هست ............................. غروبی بود و صحرایی غم آلود برخسار افق، دردی نهانی به کوه و دشت خورشید جهانتاب- همی پاشید گردی زعفرانی نصیب ابر میشد رنگزردی در آغوش سپهر لاجوردی در آن دم بر فراز تخته سنگی- که بر پیشانی ساحل عیان بود- سر مهپاره ی خورشید رویی- بدامان جوانی خسته جان بود جوان در ماهتاب بوسه انگیز- همیزد بوسه بر چشمی هوس ریز نگاه آندو، با هم راز میگفت نگاه عاشقانرا صد زبان است بود پوشیده از چشم من و تو- هر آن رازی که بر عاشق عیان است "تو مو می بینی و او پیچش مو " "تو ابرو ، او اشارتهای ابرو" جوانک زلف دختر را به نرمی- بانگشت نوازش تاب میداد پریرو گریه میکرد از سر شوق- به نرگس های چشمش آب میداد میان گریه گاهی خنده میکرد لبش کار مه تابنده میکرد پریرو تا برد دل را ز عاشق- بهنگام نیازش ناز میکرد خمار آلوده نرگس را بصد ناز- گهی می بست و گاهی باز میکرد دلارامی که رمز عشق داند گهی جان میدهد گه میستاند جوان ، آهی کشید و گفت:ایگل- "چه خوش باشد که بعد از انتظاری.." کلامش را برید و گفت آنماه:- "به امیدی رسد امیدواری" جوان گفتا که : من امیدوارم پری گفت: امشب امیدت برآرم هزاران راز دل گفتند با هم که گوش باد هم نشنید آنرا بلی ، راز دل آشفته دلها- نخواهد بار منت از زبانرا بچشم یکدگر تا خیره بودند- هزاران گفته از هم میشنودند جوان با چشم گریان،گاهگاهی- بچین موج دریا خیره میشد غم و شوق و امید و ناامیدی- بجان دردمندش چیره میشد زمانی از ته دل ، ناله ها داشت حکایت ها نهانی با خدا داشت گهی عاشق ز سوز سینه ی خویش- به روی یار ، گرد آه میریخت گهی با قطره های روشن اشک- ستاره بررخ آن ماه میریخت ز اشک و آه ، طوفانی بپا بود "خدای عشق" آنجا "ناخدا" بود پریرو موی عطر افشان خود را- پریشان در مسیر باد میکرد ز هم پاشید بنیاد جوان را که در عاشق کشی بیداد میکرد ورق میزد کتاب دلبری را که تا خواند فصول آخری را جوان،آهسته و آرام آرام سرش بر سینه ی معشوق خم شد فروغ از دیده او رخت بر بست صدای ناله اش یکباره کم شد ز شوق خود به پای یار جان داد به جانان بهتر از جان کی توان داد؟ در آن حالت بروی عاشق زار- نسیمی نرم نرمک باد میزد ز مرگ عاشقی هجران کشیده- خروشان موج دریا ، داد میزد پریرو با نگاهی حیرت آمیز- پریشان بود با حالی غم انگیز در آن دم ناله ی صحرا نوردی- به کوه و دشت پیچید از ره دور که او با سوز دل این شعر میخواند- بآهنگ "نوا" اما به صد شور: خوش آن دلداده ای کاین بخت دارد که پیش روی جانان جان سپارد |
|
چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|