فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 1115


درباره من
وقتی به گل نیلوفر نگاه می کردم,

ترس تمومه وجودمو برداشت که شاید منم یه روز مثل نیلوفرتنها بشم.

سریع از کنار مرداب رد شدم ,

وقتی می بینم خودم مرداب شدم ,

دنبال یه گل نیلوفرمیگردم تا از تنهایی نمیرم.

و حالا می فهمم گل نیلوفر مغرور نیست اون خودشو وقف مرداب کرده ,برای اینکه:

مرداب نمیره...

پیام خصوصی ندید لطفا



زهرا62 (star62 )    

نیلوفر...

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۱/۰۷ ساعت 18:16 بازدید کل: 318 بازدید امروز: 313
 

 

از مرز خوابم می گذشتم،

سایه تاریک یک نیلوفر

روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود .

 

کدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

 

در پس درهای شیشه ای رؤیاها،

در مرداب بی ته آیینه ها،

هر جا که من گوشه ای از خودم را مرده بودم

یک نیلوفر روییده بود .

گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت

و من در صدای شکفتن او

لحظه لحظه خودم را می مردم .

 

بام ایوان فرو می ریزد

و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد .

کدامین باد بی پروا

دانه نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

 

نیلوفر رویید،

ساقه اش از ته خواب شفّا هم سرکشید

من به رؤیا بودم

سیلاب بیداری رسید

 

چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم

نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود

در رگهایش من بودم که می دویدم

هستی اش در من ریشه داشت

همه من بود

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۱/۰۷ - ۱۹:۲۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
5
6
7
8
9
1 2 3 4 5 6 7 8 9


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)