فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2768


درباره من
arman ramati (strongsuit )    

غزلی در نتوانستن

درج شده در تاریخ ۹۱/۰۶/۱۲ ساعت 09:48 بازدید کل: 421 بازدید امروز: 126
 

غزلی در نتوانستن

از دست‌هایِ گرمِ تو
کودکانِ تواءمان آغوشِ خويش
سخن‌ها می‌توانم گفت
غمِ نان اگر بگذارد.


نغمه در نغمه در افکنده
ای مسيحِ مادر، ای خورشيد!
از مهربانی‌یِ بی‌دريغِ جان‌ات
با چنگِ تمامی‌ناپذيرِ تو سرودها می‌توانم‌کرد
غمِ نان اگر بگذارد.


رنگ‌ها در رنگ‌ها دويده،
از رنگين‌کمانِ بهاری‌یِ تو
که سراپرده در اين باغِ خزان‌رسيده برافراشته‌است
نقش‌ها می‌توانم‌زد
غمِ نان اگر بگذارد.


چشمه‌ساری در دل و
آب‌شاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته‌يی در پيراهن،

از انسانی که تويی
قصه‌ها می‌توانم کرد
غمِ نان اگر بگذارد.

احمد شاملو

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۰۶/۱۲ - ۰۹:۴۸
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)