دلم برای تنهایی میسوزد،چرا هیچکس اورا دوست ندارد؟
مگر او چه گناهی کرده که تنهاشده؟
جرمش چیست که هیچکس اورا نمیخواهد؟
دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود
تنهای تنها،نیمه شب اورا مرده کنارحوض خانه پیدا کردم
از گریه چشمانش سرخ شده بود
برایش گریستم،آخر او از تنهایی مرده بود...
تنهایی مرد و من تنهاتر شدم...
گاه دلتنگ می شوم
دلتنگ تر از همه دلتنگی ها
گوشه ای می نشینم
وحسرتها را می شمارم
و باختن ها را ...و صدای شکستن ها را ...
نمی دانم من کدام امید را ناامید کرده ام
و کدام خواهش را نشنیدم
و به کدام دلتنگی خندیدم
که این چنین دلتنگم؟
آنقدر دلم برايت "تنگ" است
که ديگر جايي براي ماندن و بودن در دلم نداري !
و کاش ميدانستي
چه لذت بخش است اين دلتنگي