آن زمان که نبودی
پلیدی و پاکی در ورقها نانوشته بود
دنیا آرام بود
کسی ازکسی خبرنداشت
اگر هم داشت نقل قولی بیش نبود
فراتر از آن گاهی حوصله نبود
چرب وشیرین
سه انگشت کردی اسیر
تا شروع شود
هر آنچه که به چشم می شد روشن
می رفت در مغز خاکستری رنگ
تا حلاجی شود
جالب تر در ذهن ها ماندگار ...