بیزارم نفرت دارم
گریزانم بیمناکم
ترسانم وامانده ام
مگریید تا بگریم
چون نمی خندید
ملتمسانه در حسرت
به چرخش چرخ روزگار
جان به جانم جان می دهد
مگویید رفتنی است
در جنگ زندگی مگویید
حس دوستی وبرادری
خونها دیده برسر دارم
قانون جنگل را می بینم
آهوی صید شکارم ندانید
شیر گم شده در ...