فراموش کردم
رتبه کلی: 905


درباره من
صادق
جنوبیم( بوشهر)
...............####
................###
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
........##.....##........##
.......##.....###........##
.......#############
.......############
........###########
.........###########
.......#############
....################
..##################
.###################
.###################
..#######::::::::#######
...#################
......##############
...........#########

خداوندا؛

آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم.


پروردگارا !

به من بیاموز دوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند ..

عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند...

بگریم برای کسانی که هرگز غمم را نخوردند...

به من بیاموز لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند...

محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند !!
.....
..
آمدم پیله به دورش بتنم صبر آمد
عطسه زد دکمه ای از پیرهنم، صبر آمد

آمدم پشت در و در زدم و گفت که کیست
خواستم زود بگویم که منم صبر آمد

نیت بوسه به لب داشتم اما چه کنم
گره افتاد به کار دهنم صبر آمد

دل به دیوانگی اش دادم و دیدم سخت است
قصد کردم که از او دل بکنم صبر آمد

تا که تصمیم گرفتم بت من خرد شود
از لب تیشه ی شیرین شکنم صبر امد

دست بردم که شبی خنجر زهرآگین را
آه بیرون بکشم از بدنم صبر امد.
..


.
واما...

در دنیایی که همه یا گوسفندند یا گرگ
ترجیح میدهم چوپان باشم
همدیگر را بدرید
من نی میزنم
دلم نه عشق میخواهد نه دروغ های قشنگ ..
نه ادعا های بزرگ و نه بزرگهای پر ادعا
دلم یک فنجان قهوه داغ میخواهد
ویک دوست
که بتوان بااو حرف زدو پشیمان نشد
دلم نقاشی یک قلب پراحساس را میخواهد....

واما عشق؛چه قانون ناعادلانه ای
برای شروع یک رابطه هر دو طرف باید بخواهند
ولی برای تمام شدنش همین که یک نفر بخواهد کافیست،پس؛
خانه ای خواهم ساخت
که در و پنجره اش قفل شود
تا کسی بی اذن من داخل خانه نشود
میهمانم قدمش بروی چشمم، لیکن
آنکه از خانه بخواهد دل بدزدد هرگز
من دگر پیر شدم
خسته
زمین گیر شدم
پای رفتن به سراغ دل خود را هیچ ندارم، هرگز
با دلم بازی بس است
این چراغ آخر است
بگذارید تک و تنها به خودم فکر کنم
بنویسم و مرور فکر خویش
خاطرات تلخ و ریش
دفتری با برگ کاهی از همه رنج دلم
دل خونین، بغض خسته، فکر رنجور ای خدا
درد دارم بخدا
از همه رهگذارن
از همه آنان که با نامهربانی میروند
...............####
................###
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
.................##
........##.....##........##
.......##.....###........##
.......#############
.......############
........###########
.........###########
.......#############
....################
..##################
.###################
.###################
..#######::::::::#######
...#################
......##############
...........#########
تحریرخیال (tahrirekhial )    

عجب صبری خدادارد

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۹/۰۶ ساعت 04:22 بازدید کل: 177 بازدید امروز: 140
 

عجب صبری

عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم
بر لب پیمانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان
دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را
واژگون مستانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگر ها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سبحه ی صد دانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی ناز آفرین
آواره و دیوانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشّاق سرگردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را
پروانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ،
به عرش کبریایی
با همه صبر خدایی ،
تا که می دیدم
عزیز نابجایی
ناز بر یک نا روا گردیده
خواری می فروشد
گردش این چرخ را
وارونه بی صبرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
که می دیدم
مشوّش عارف و عامی
ز برق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش
بجز اندیشه ی عشق و وفا معدوم هر فکری
در این دنیای پر افسانه می کردم
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم ؟
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و
تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد !
و گرنه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم .
عجب صبری خدا دارد !
عجب صبری خدا دارد !

عجب صبری خدادارد

 

معینی کرمانشاهی

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۹/۰۶ - ۰۴:۲۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)