شهدا از شما خیلی شرمنده ایم که املایمان خیلی ضعیف بود چون گفتیم(شهدا ، راهت ادامه دارد) ولی نوشتیم شهدا ، راحت ادامه دارد ...

در کربلا زمانی تحریم ها برداشته شد که سر ها بر روی نیزه رفته بود و خیمه ها سوخته بودند و حالا اگر منتظر برداشتن تحریم ها باشیم باید اول تحمل بسیاری از سر ها رو نیزه ها و سوختن خیمه ها باشیم التماس دعا...

بقیه قسمت4 ... جادارداز پیش کسوتان تئاتر میانه یادی بکنیم تاآنجایی که من میشناسم از بنیان گزاران تئاتر آقایان ایرج شهرآزاد(استاد موسیقی وتئاتر ) ابراهیم محسنی (استاد نقاشی وهنرهای تجسمی وتئاتر وموسیقی)هوشنگ صبا (موسیقی وتئاتر) پرویز خدادادی (نقاشی وتئاتر)کاظم مهدیخانی وشهباز زاده و محمودی ولطیفی وک...

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان می‌روی گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست گفت: می‌باید تو را تا خانه قاضی برم گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست گف...

بسم الله الرحمن الرحیم گرچه علی روح بزرگی بود در کالبد تنگ جهان و جامعه دوران علی شایستگی ایشان را نداشت و او بزرگتر از آن جامعه و فراتر از ظرفیت آن مردم بود، اما وقتی نام رفتار علوی یا دولت علوی را می‌شنویم، باید متوجه باشیم که سخن از یک شخص، هر چند بزرگ، در میان نیست؛ بلکه گفتگو از یک مکتب ا...

Ali, [۱۱.۰۹.۱۵ ۱۴:۰۷]‌ جمعه های منتظر ... شعری که آیت الله بهجت دراواخر عمرشان زمزمه میکردند.... با کدام آبرویی روز شمارش باشیم؟ عصرها منتظر صبح بهارش باشیم؟ سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم... گیرم امروز به ما اذن ملاقاتی داد مرکبی نیست که راهی دیارش باشیم...

از پیر زنی پرسیدند از کجا می دانی خدا هست گفت : من یک تخت ریسنگی دارم که وقتی تکانش میدهم کار میکند و وقتی از آن دست می کشم می ایستد حال این دستگاه کوچک که با خواست و توان من کار می کند که اگر دست از آن بکشم می ایستد این جهان به این بزرگی هم باید با خواست و توان و قدرت یک کسی کار کند پس اگر ...

شعر مولانا شنو از نی چون حکایت می کنداز جدایی ها شکایت می کندکز نیستان تا مرا ببریده انداز نفیرم مرد و زن نالیده اندسینه خواهم شرحه شرحه از فراقتا بگویم شرح درد اشتیاقهر کسی کو دور ماند از اصل خویشبازجوید روزگار وصل خویشمن به هر جمعیتی نالان شدمجفت بدحالان و خوشحالان شدمهر کسی از ظن خود شد یار...

سوه رم بزم اولا خلوت قویاسان من ائلیم دردیمی محنتیمی غصه می اظهار سنه گزه رم کوچه و دربندی دالونجا سوخارام پیچاقی&nbs...

در آن زمان و با توجه به آغاز جنگ تحمیلی نحوه استخدام نیرو برای این یگان به صورت عضو یابی از رزمندگان غیوری که در صحنه های نبرد جبهه از خود رشادت نشان می دادند و از لحاظ استیل،بدنی در خور توجه داشتند را به استخدام در می آوردند،که در آن زمان به نیروهای این یگان لقب پیش م...

دلم شیراز میخواهد ، کمی تا قسمتی عاشق. دوچشم ناز میخواهد ، کمی تا قسمتی عاشق. دلم تنگ دلت گشته ، نمیدانی دلم چندیست ، دلی دلباز میخواهد ، کمی تا قسمتی عاشق. عجب ابرو کمانی تو ، دلم با تیر آن ابرو ، شکار باز میخواهد ، کمی تا قسمتی عاشق. صدای شانه و مویت ، صدای ساز فارابی است، دلم آن ساز میخو...

کاظم شریعتمداری که بود و سرنوشتش چه شد+تصاویر در سال 1361 و با افشای طرح صادق قطب زاده برای کودتا، معاونت وی دراین حرکت محرز و در اقدامی تامینی و تنبیهی در منزل خود محصور گشت گروه تاریخ مشرق-سید کاظم شریعتمداری از جمله چهره‌جز آنهایی بود که همگام با جریانات سلطنت طلب و ملی گرا، تا سرحد امکان ...

«پرهیزکاران، دیدگان خود را از هر حرامی پوشیده و گوشهای خود را بر دانشهای سودمند باز می‏کنند... تو گویی آنان بهشت را می‏بینند که در آنجا در نعمتند و گویا دوزخ را مشاهده می‏کنند، که در آنجا معذّبند». امام علی (ع) در مقابل این گروه، گروهی کافرند که به خدا کفر ورزیده و...

هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد در بار بهاری تهی از زاغ و زغن شد از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد چه کج‌رفتاری ای چرخ / چه بدکرداری ای چرخ سر کین داری ای چرخ / نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ *** از خون جوانان وطن لاله دمیده از ماتم سرو قدشان سرو خمیده در س...

چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی نی به خدا که از دغل چشم فراز می‌کنی چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز می‌کنی سلسله‌ای گشاده‌ای دام ابد نهاده‌ای بند کی سخت می‌کنی بند کی باز می&z...

بسیجی پیری داشتیم که متولی حمام صحرایی پادگان دزفول بود ، پیرمرد باحالی بود و سعی می کرد ، به هر نحوی به بسیجی ها خدمت کند . آقا مهدی یک روز به قصد بازدید از وضعیت بهداشتی حمام ها به آمجا رفته و فارغ از همه جا وارد کانتینر شده بود . به داخل یک یک حمام ها کعه خالی بود نگاه می کرد که آن بسیجی پیر سر...