اندیشیدن به تو
گرانبهاترین سكوت من است
طولانیترین و پرهیاهوترین سكوت ...
تو همیشه در منی
مانند قلبِ ســــــــادهام
اما قلبی كه به درد میآورد ...
دلبستم به قلب بی وفای تو ، تنها من بودم که سوختم در راه عشق تو
تنها من بودم که با قلبی پر از حسرت اینک تنها مانده ام و هیچ نفسی ندارم
مثل برگی خشکیده ام ، هیچگاه خودم را اینگونه پریشان و خراب ندیده ام
مثل ستاره ای خاموشم ، حس میکنم در دنیا نیستم و بی هوشم
مثل کویری خشک آرزویم قطره بارانی از جنس محبت است
این روزگار من است ، قلبم به چه روزی افتاده است
نمیخواهم بشنوم نوای دلم را ، نمیخواهم به یاد بیاورم گذشته ی پر از غمم را
نمیخواهم تکرار خاطره ها را ، بگذار اینگونه باشد
که نه من تو رامیشناسم و نه قلبم تو را
بگذار با خودم بگویم که هیچ اتفاقی نیفتاده ، با شکست روبرو نشده ام ،
یا تا به حال عاشق نشده ام!
کاش میشد خاطره ها میسوخت ، لحظه هایی که سرم بر روی شانه هایت بود ،
دستم درون دستهایت بود ، لحظه هایی که در کنارت قدم میزدم ،
هر شب با صدای تو به خواب میرفتم ،
کاش میشد همه اینها از خاطرم محو میشد ، ت ا دیگر دلم در حسرت آن روزها
نمیسوخت ، قلبم چشم به آمدنت نمیدوخت
یعنی میشود همه چیز را از یاد ببرم ، یعنی میتوانم فراموشت کنم ؟
یعنی میتوانم برای همیشه بی خیالت شوم ، آرام باشم و آرام نفس بکشم
مدتیست بدجور حالم خراب است ، فکر کنم دیوانگی محض است
که هنوز قلبم عاشق قلب بی وفای تو است
دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم
اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم
حس و حال مرا خودت میدانی ، آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را خودت میدانی
تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی ،
خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی
در لحظه دیدارمان چه عاشقانه نگاه میکردی به چشمانم
وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد این قلب خسته ام
وقتی فکر میکنم به تو را داشتن،با خود میگویم ای کاش که زودتر تو را داشتم
تو مرواریدی هستی پنهان در اعماق قلب زندگی ام
که زیبا کردی با حضورت زندگی مرا ،
عاشقانه کرده ای صحنه بی پایان لحظه های تو را داشتن را
دلتنگی آمده تا بگوید همیشه در قلب منی
عشق تو در دلم غوغا کرده تا بگویم تا ابد مال منی
ناز نگاه تو ، هنوز برق نگاه زیبایت نرفته از روبروی چشمهایم
هنوز گرمی دستهایت ،گرم نگه داشته دستهایم را
هنوز احساس میکنم در کنارمی با اینکه تو آنجا مثل من به انتظار آمدن دوباره منی!
نفسهایم آمده تا بگوید به عشق تو است که زنده ام
احساسم آمده تا بگوید به عشق تو است که این شعر عاشقانه را برایت نوشته ام...
دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم
اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم
حس و حال مرا خودت میدانی ، آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را خودت میدانی
تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی ، خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی
در لحظه دیدارمان چه عاشقانه نگاه میکردی به چشمانم
وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد این قلب خسته ام
وقتی فکر میکنم به تو را داشتن،با خود میگویم ای کاش که زودتر تو را داشتم
تو مرواریدی هستی پنهان در اعماق قلب زندگی ام
که زیبا کردی با حضورت زندگی مرا ،
عاشقانه کرده ای صحنه بی پایان لحظه های تو را داشتن را
دلتنگی آمده تا بگوید همیشه در قلب منی
عشق تو در دلم غوغا کرده تا بگویم تا ابد مال منی
هنوز احساس میکنم در کنارمی با اینکه تو آنجا مثل من به انتظار آمدن دوباره منی!
نفسهایم آمده تا بگوید به عشق تو است که زنده ام
احساسم آمده تا بگوید به عشق تو است که این شعر عاشقانه را برایت نوشته ام...
بی تو دیگر مجالی برای زندگی دوباره نیست، آرزوی قلبم مرگ است.