فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 1936


درباره من
ميروم شايد فراموشم كني
با فراموشي هم اغوشم كني
ميروم از رفتنم شاد باش
از عذاب ديدنم ازاد باش
گرچه تو تنها تر از من ميشوي
ارزو دارم شبي عاشق شوي
ارزو دارم بفهمي درد را
تلخي برخورد هاي سرد را
مجتبی سلوکی (tanhay-tanha )    

گرگ گرسنه

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۱/۲۸ ساعت 16:43 بازدید کل: 266 بازدید امروز: 148
 


یكى از علماى جامع و كامل و عارف و فیلسوف كه همه شما او را مى‏شناسید ، ایشان مى‏فرمودند: براى دیدن یكى از اقوام به شهرمان در یك منطقه سردسیر كشاورزى رفتم. وقتى وارد خانه‏اش شدم، گفت: آقا! اول یك مسأله شرعى دارم، این را جواب بدهید. گفتم: بفرمایید، گفت: امسال تا زانوى ما در این منطقه برف آمده است، پنج و نیم، شش صبح تازه هوا روشن شده بود، من آمدم بیل و پارو برداشتم كه به باغ بیایم داخل آلاچیق دیدم یك گرگ قوى آمده و زیر آلاچیق خوابیده، من و بیل و پاروى من را كه دید، اصلاً عكس العمل نشان نداد، نترسید، ولى من ترسیدم جلو بروم، خیلى گرگ قویى بود. فكر كردم بیابان پر برف است، چیزى گیرش نیامده است، به اینجا پناه آورده. برگشتم و مقدارى نان و گوشت شب مانده بود، مقدارى شیر، این‏ها را داخل سینى گذاشتم و راه افتادم، گفتم: نزدیكش كه شدم، اگر قیافه عصبى گرفت، سینى را مى‏اندازم و فرار مى‏كنم. اگر عكس العملى نشان نداد، جلو مى‏روم.

دیدن گرگ مادر و پذیرایى از او

كنار باغ هم آغل گوسفندهایم بود ، جلو آمدم ، دیدم نه ، عكس العملى نشان نمى‏دهد ، زنده هم هست ، نمرده ، نزدیك او رسیدم ، دیدم مقدارى شكمش را بلند كرد و زیر شكمش چهار پنج تا بچه گرگ است كه تازه آنها را زاییده بود.
هیچ چیزى گیرش نیامده بود، گرسنه، بچه‏ها یك مرتبه شروع به ناله كردن كردند، و حالت چشم این گرگ برگشت، مثل این كه مى‏خواست با چشمش به من بگوید: دستت درد نكند، ما بیچاره بودیم، من تازه زاییدم، بچه‏هایم گرسنه هستند.

سینى را گذاشتم. گرگ لقمه لقمه برداشت و اول در دهان بچه‏هایش گذاشت،

مادر است.
درخت‏ها شكوفه كردند و بچه گرگها هم بزرگ شدند و روزها با همدیگر بازى مى‏كردند، كم كم دیدم مادرشان دیگر غذا قبول نمى‏كند، پشت یك درخت مخفى شدم، دیدم از دیوار كوتاه آخر باغ بیرون مى‏رود و عصر برمى‏گردد و غذا مى‏آورد،

دریدن گوسفند صاحبخانه توسط بچه گرگها

یك روز صبح گرگ رفت، این سه چهار تا بچه گرگ با همدیگر رفتند داخل آغل و یك بره را خفه كردند و داخل آلاچیق كشیدند و شروع به خوردنش کردند

گفتم: عیبى ندارد، عصر بود، دیدم سر و صدا بلند شد، از اتاقم بیرون آمدم، دیدم گرگ برگشته بود، چشمش به این بره من افتاده كه بچه‏هاى او كشته بودند، دیدم این بچه‏ها را مى‏گرفت و چهار پنج بار به زمین مى‏كوبید؛ كه بى‏مروت‏ها!! ! آخر چهار ماه است به ما محبت كرده، بره او را چرا پاره كردید؟

شمای که این مطلب را میخونی چند سالتونه ؟؟؟

اگر یکی از حس های پنج گانه را نداشتی چی میشد ؟؟؟

اگر انگشت نداشتی تایپ کنی چی میشد ؟؟؟

ما كه چندین سال است نان خدا را مى‏خوریم و كفران مى‏كنیم.

گرگ، بچه‏ها را زد و بعد هم هر چهار پنج تا را غروب جلو انداخت و برد، پشت دیوار انداخت و خودش روى دیوار نشست و به من نگاه كرد و چشمش پر از اشك شد كه من شرمنده و خجالت زده هستم.

حالا سؤال شرعى من این است كه گرگ رفت و دیگر نیامد، چهار پنج روز بعد آمد، دیدم یك بره كوچك آورده است، از آن طرف دیوار به این طرف دیوار انداخت و خودش هم روى دیوار نشست كه من به جاى آن بره‏اى كه بچه‏هایم خوردند، این را براى تو آوردم. نمى‏دانم هم از چه گله‏اى گرفته و آورده، آیا این بره حلال است یا نه؟؟؟

انسان عاقل و فهمیده! كسى كه خدا براى تو پیغمبر حضرت نوح . موسی . عیسی و محمد (ص) على و حسین علیهم‏السلام را فرستاده است! خانم‏هایى كه برایتان فاطمه علیهاالسلام را فرستاد! چه چیزى بیاوریم كه تلافى گناهان گذشته خودمان را بكنیم؟

باز معرفت گرگ كه رفت و یك بره پیدا كرد و آورد، ما برایت چه بیاوریم؟

ما همان حرف امام على علیه‏السلام را مى‏زنیم:

« ارحم من رأسُ ماله الرجاء و سلاحهُ البكاء » ما غیر از گریه سرمایه‏اى نداریم

**********

بعضی از انسانها ازگرگ و حیوانات دیگر پستر هستن .

مانند بی نمازان

بی حجابان چشم و جسم
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۱/۲۸ - ۱۶:۴۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)