عرش و فرش و ملک و آدمی و
کوه و در و دشت و یم و قطره مهر و مه و سیاره و منظومه ی شمسی و
کرات و همه افلاک الی این کره ی خاک
ز برگ و بر و ریگ و حجر و شاخه و نخل و ثمر و
بام و در و مرد و زن و پیر و جوان
ابیض و اسود
همه گویند درود و صلوات
از طرف ذات خداوند تبارک و تعالی
همه عالم خلقت به خصال و به کمال به جلال و به جمال قد و بالای محمد
که خداوند و ملایک همه گویند درودش
همه خوانند ثنایش
همه مشتاق لقایش
همه عالم به فدایش
همه مرهون عطایش که خدا خلق نموده است به یمن گل رویش
فلک و لوح و قلم را
ملک و جن و بشر را
همه ارض و سما را.
شب شوق و شب وجد و شب شور و شب پیدایش نور و
شب تکرار تجلای رسولان الهی
رسد از ارض و سما و ملک و حور و گواهی
که شب هجر سر آمد سحر آمد سحر آمد خبر آمد خبر آمد
که شد از آب تهی رود سماوه
شده چون دامن تفتیده ی صحرای قیامت کف دریاچه ی ساوه
خبری تازه به گوش و رسد از غیب سروش و
شده آتشکده ی فارس خموش و
عجبا اینکه فرو ریخته یکباره به هم کنگره ی کاخ مدائن
نفس پادشهان حبس شده در دل و گشتند همه لال ز گفتار به امر احد خالق دادار
دگر راه سماوات به شیطان شده مسدود
بتان یکسره بر خاک فتادند و نگویند مگر ذکر خداوند و رسول دو سرا را.