فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 4689


درباره من
ترانه زمانی (tarrraneh )    

روز وداع....

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۱/۲۹ ساعت 20:26 بازدید کل: 180 بازدید امروز: 178
 

پس از آفرینش آدم خدا گفت به او: نازنینم آدم...
با تو رازی دارم...
اندکی پیشتر آی...     
آدم آرام و نجیب آمد پیش...
زیرچشمی به خدا می نگریست...
محو لبخند غم آلود خدا...
دلش انگار گریست...
نازنینم آدم... قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید...
یاد من باش... که بس تنهایم
بغض آدم ترکید... گونه هایش لرزید
به خدا گفت:
من به اندازه ی...
من به امدازه ی گلهای بهشت... نه...
به اندازه ی عرش... نه... نه...
من به اندازه ی تنهاییت... ای هستی من... دوستدارت هستم
آدم کوله اش را برداشت...
خسته و سخت قدم برمیداشت...
راهی ظلمت پرشور زمین...
طفلکی بنده غمگین ادم...
زیر لبهای خدا باز شنید...
نازنینم آدم...
نه به اندازه ی تنهایی من...
نه به اندازه ی گلهای بهشت...
که به اندازه ی یک دانه گندم تو فقط یادم باش...
نازنینم آدم... نبری از یادم. . .

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۱/۲۹ - ۲۰:۲۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)