آنگاه که دو دلداده به هم می رسند و عاشق به وصال معشوق می رسد و بنده ی خاکی به جمال زیبای حق نظر می افکند و محو تماشای رخ یار می شود ، آن هنگام را جز شهادت چه نام دیگر می توانیم داد؟
آن هنگام که رزمنده ای مجاهد به سوی دشمن حق می رود و ملائک به تماشای رزم او می نشینند و شیطان ناله بر می آورد و پا به فرار می گذارد و ناگهان غنچه ای می شکفد ، آن هنگام را جز شهادت چه نام می توانیم داد ؟!
شهادت خلوت عاشق و معشوق است . شهادت تفسیر بردار نیست. آی آنانی که در زندان تن اسیرید به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصه شهادت عاجزید . فقط شهید می تواند شهادت را درک کند.
شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید بر خود بگیرد. شهید در این دنیا قبل از اینکه به خون بتپد شهید است . و شما همچنان که شهدا را در این دنیا نمی توانید بشناسید و بفهمید ، بعد از وصالشان نیز هرگز نمی توانید درکشان کنید.
شهید را شهید درک می کند .اگر شهید باشید ، شهید را می شناسید .وگر نه آینه زنگار گرفته چیزی را منعکس نمی کند که نمی کند. برخیزید و فکری به حال خود کنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد . شهدا به حال شما غصه می خورند و از این در عجب اند که چرا به فکر نیستید ؟! به خود آیید .زندان تن را بشکنید .قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید . و بدانید که برای پرواز ساخته شده اید نه برای ماندن در قفس . این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در ایید.
ای خوش آن روز کزین منزل ویران بروم رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
شهید ناصرالدین باغانی