فراموش کردم
رتبه کلی: 548


درباره من
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
وقتی می شنوم که صدای شیپور میخوام ظهور حق در خارج از زمین نگه دارید
وجود ندارد آیا هیچ قبر می توانید بدن من را خوب نگه نمی ، نگاه راه را به پایین رودخانه
چه چیزی به شما فکر می کنم من را ببیند؟
من یک گروه از فرشتگان و آنها پس از آمدن میفهمند!
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
نگاه کردن از ان گابریل وجود دارد در اختیار نداشته باشد
پای خود را بر روی زمین قرار دهید و ببینید اما گابریل تو نمی ضربه
ترومپت خود را تا وقتی که شما آن را بشنود از من است
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
ملاقات عیسی مسیح من ، من را تامین کند. دیدار با من در وسط هوا
و اگر این بال من را شکست نه من شما را در هر نقطه ملاقات
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
من مادر و پدر را ملاقات نمیکنم،
من ملاقات کردن جاده رودخانه رو ترجیح میدم
و مامان تو میدونی که من همیشه آنجا خواهم بود و همه چیز را برسی خواهم کرد!
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
هیچ قبری نمیتواند بدن من پایین نگاه دارد
مهدی راد (tatle )    

برای تو مینویسم......

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۱۵ ساعت 20:04 بازدید کل: 390 بازدید امروز: 129
 

برای تو می نویسم که عاشقانه میخوانی درد دلم را 

برای تو مینویسم ،     

برای تو که میدانم عاشقی یا در غم عشقت نشسته ای

مینویسم تا بخوانی ، من با یک دنیا احساس نوشته ام ، تو نیز با چشمان خیست بخوان....      

برای تو می نویسم که عاشقانه دفتر عشق را ورق میزنی

و آنچه که برای دلها مینویسم ، با یک عالمه احساس میخوانی....    

صفحات دفتر عشق را یکی یکی ورق بزن ،   

دفتری که صفحه به صفحه آن جای قطره های اشک در آن پیداست...      

این قطره های اشک ، قطره های اشک من و آنهاییست که از ته دل متنهای مرا میخوانند....  

بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....       

دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه است ،      

برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند

و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...      

دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان نمیرسد     

اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...      

بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....      

بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...     

ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....

دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده       ....

برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!   

برای تو مینویسم که عاشقترینی ،      

غمگینترینی

و یا شايد هم مثل خودمن     

تنهاترینی!

           

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۰/۱۵ - ۲۰:۰۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (2)