|
پریام
(
![]()
آلبوم:
غمناک
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
82 بازدید امروز: 55
توضیحات:
داشت دفتر مشقش را جمع می کرد. چشمش افتاد به روزنامه ای که مادر روی آن برای همسایه ها سبزی پاک کرده بود
تیترش یک "سه" بود با بینهایت "صفر"جلوش عدد "سه" ناگهان او را از جا پراند - بابا، پس فردا با بچه های مدرسه می برنمون اردو سه هزار تومن می دی؟ بابا سرش را بلند نکرد باصدایی آرام گفت: فردا یه کم بیشتر مسافر می برم، سه هزار تومن هم به تو میدم! با وعده شیرین بابا خوابید. صبح زود، رفت کنارپنجره پرده را کنار زد باران ریزو تندی می بارید قطره های باران برای رسیدن به زمین مسابقه گذاشته بودند بند دلش پاره شد: آخه توی این بارونکه مسافر سوار موتور بابام نمی شه اشک توی چشمهایش حلقه زد. از پشت پنجره آمد کنار. یک قطره اشک از روی صورتش چکید روی یکی از بینهایت "صفر"هایی که جلوی عدد"سه" رژه می رفتند ...
درج شده در تاریخ ۹۲/۱۰/۲۲ ساعت 00:51
برچسب ها:
1
2
3
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|