خلیفه برای خوار کردن بابک، فرمان داد، او را سوارِ فیل و برادرش «عبدالله» را سوار شتر کنند و در شهر بچرخانند. گویند: خلیفه دستور داد تا بابک را زنده، مُثله کنند.
بابک در هفتم ژانویه سال۸۳۸ میلادی برابر با ۶ صفر ۲۲۳ هجری قمری (۱۷ دی ۲۱۶ هجری خورشیدی)، بهدستور معتصم بالله کشتهشد. ابتدا دست و پای وی را بهتدریج قطع کردند.
...معتصم ، به دژخیم فرمان داد تا دو دست و پای بابک را قطع نماید و سپس او را گردن زند ( نهضت شعوبیه ، ص 302 و تاریخ ده هزارساله ایران ، جلد دوم ، ص 241
مطابق با تواریخ از جمله خواجه نظام الملک طوسی در کتاب سیاستنامه، بابک در حین اجرای سیاست و قطع شدن اعضای بدن بردباری بسیار پیشه نمود و نقل میکنند که در هنگامی که دست اول بابک را میبریدند بابک صورتش را با دست دیگرش به خون آلوده میکرد. خلیفه معتصم بالله پرسید: ای سگ! ای زندیق! این چه کار بود که تو کردی؟ بابک گفت: من روی خویشتن ازخون سرخ کردم تا چون خون از تنم بیرون شود ، نگویند که رویش از ترس زرد شد ( تاریخ ده هزارساله ایران ، جلد دوم ، ص241 و نهضت شعوبیه ، ص 302
بدینسان بابک در دم مرگ شکنجه های طاقت فرسا را با نهایت شهامت متحمل گردید و هیچ گونه سخنی که نشانه عجز باشد بر زبان نیاورد و با کردارو گفتار نیک خویش ، نام خود و ایران را در تاریخ جاودان و سربلند ساخت . چند تاریخ نویس کهن، واپسین سخن بابک خرمدین را هنگامی که دشنه در دنده های سینه اش فرو کردند، «آسانی» ، «آسانیا» و «زهی آسانی» و مانند آن گزارش دادهاند (جوامع الحکایات و لوامع الروایات)، که این نکته گویای پایبندی وی تا واپسین دم به آرمانهایش و نیز گواهی بر گویش متداول پارسی آن روز است.
پس از این بود که جنازه مثله شده بابک را در شهر سامرا بر سر دار کشیدند و سرش را همراه عبدالله به بغداد فرستادند. «اسحاق بن ابراهیم» فرمانروای بغداد در موردِ برادرِ بابک همان کاری را کرد که خلیفه انجام داده بود.
بر طبق بعضی منابع سر او را بعداً برای نمایش در شهرهای دیگر و خراسان گرداندند. بابک در همان محلی به دار آویخته شد که سال بعد دیگر قیام کننده ضد عباسی، مازیار، شاهزاده مازندرانی بعد از هفت سال حکمروایی مستقل در مازندران و مبارزه پر شور با ستمگران عرب با خیانت برادرش کوهیار دستگیر و در سال 224 هجری قمری به دستور خلیفه عباسی به دار آویخته شد.
فراگیر بودن و پراکندگی قیام خرمدینان در سرتاسر ایران و محدود نبودن به آذربایجان
: مولف مجمل فصیحی آغاز بیرون آمدن خرمدینان را در سال ۱۶۲ مینویسد و میگوید
«ابتدای خروج خرمدینان در اصفهان و باطنیان با ایشان یکی شدند و از این تاریخ تا سنه ثلماثه (۳۰۰) بسیار مردم به قتل آوردند»
: کار خرم دینان چنان بالا می گیرد که نظام الملک در کتاب سیاست نامه می نویسد
«…چون سال دویست و هژده اندر آمد دیگر باره خرم دینان اصفهان و پارس و آذربایگان و جمله کوهستان خروج کردند »
ابن اثیر هم در تایید گزارش نظام المک در کتاب اللباب فی تهذیب الانساب می نویسد: (ترجمه از عربی) «در ۲۱۸بسیاری از مردم جبال و همدان و اصفهان و ماسبذان (لرستان) و جز آن دین خرمی را پذیرفتند و گرد آمدند. و در همدان لشکرگاه ساختند». بنابراین قیام بابک محدود به آذربایجان نبوده است.
: ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان می گوید
«مازیار بابک مزدکی و دیگر ذمیان مجوس را عملها داد ...»
: سپس درجای دیگر ابن اسفندیار می گوید
«من (مازیار) و افشین خیدر بن کاوس و بابک هر سه از دیر باز عهد و بیعت کرده ایم و قرار داده بر آن که دولت از عرب بازستانیم و ملک و جهانداری با خاندان کسرویان نقل کنیم» (نفیسی، ص 57
: ابوالفرج بن الجوزی در کتاب «نقد العلم و العلما اوتبلیس ابلیس» می گوید
«خرمیان و خرم کلمه بیگانه است (یعنی پارسی است) درباره چیزی گوارا و پسندیده که آدمی بدان می گراید و مقصود ازین نام چیره شدن آدمی برهمهی لذتها ..و این نام لقبی برای مزدکیان بود و ایشان اهل اباحت از مجوس بودند.»
: ابن حزم می گوید
«والخرمیة أصحاب بابک وهم فرقة من فرق المزدقیة »
(خرمیان یاران بابکاند و آن فرقهای از فرقههای مزدکیه است.)
: و در روضة الصفا نیز آمده است
(آیین او (بابک) را خرم دینی است )(بلخی ، محمد بن خاوند شاه ؛ روضه الصفا ؛ تهذیب و تلخیص غباس زریاب ، تهران : امیرکبیر ، چاپ دوم ، جلد اول ، 1375 ، ص463 و رضایی ، عبدالعظیم ؛ تاریخ ده هزارساله ایران ، تهران : اقبال ، چاپ دوازدهم ، جلد دوم ، 1379 ، ص 235 ) هرچند که از جزییات معتقداتاش آگاهی دقیقی در دست نیست، ولی آن چه مسلم است این است که خرم دینان افکار مزدکی در سر داشتند و به پاکیزگی بسیار مقید بودند و با مردمان به نیکی و نرمی رفتار می داشتند (عبدالحسین زرینکوب: تاریخ ایران بعد از اسلام، انتشارات امیر کبیر، 1379، ص 459)؛ و به هرحال قیام بابک ( سرخ جامگان) بر ضد ظلم و جور اعراب و غلامان ترک نژادشان که با رفتارهای نابه هنجار خود مردم را به ستوه آورده بودند در سال 201 هجری آغاز گردید و بیش از بیست سال به طول انجامید . ترکانی که کودکان را می ربودند و وبه اصرار و التماس پدران و مادران توجهی نمی کردند (حسینعلی ممتحن: نهضت شعوبیه، انتشارات باورداران، 1368 ص 300)، و به روز روشن ، زنان را به عنف به محله های بدنام می کشیدند (همان، ص300)
برای کسب اطلاع بیشتر به این منبع مراجعه نمایید:
http://www.azargoshnasp.net/famous/babak_khorramdin/mazdakism.pdf
ریشه های تاریخی جنبشِ خُرّمدینان
. جنبش خُرّمدینان در ایران، با نامِ «بابک خُرّمی» گره خورده است
قیام خُرّمدینان، که به دلیل جامههای سرخی که به تن میکردند، سرخجامگان نیز نامیده میشدند، قیامی بود فراگیر که در سراسرِ ایرانزمین، از خراسان و گرگان و ری گرفته تا اصفهان و همدان و آذربایجان، علیه اشغالگرانِ عرب دنبال میشد.
پس از مرگ «جاویدان پور شهرک» (فرماندهِ خُرّمدینان آذربایجان) بابک، رهبری این جنبش را به دست گرفت و در سال ۲۰۰ هجری، علیه سلطه تازیان برخاست و «دژ بَذ» (جمهور) نزدیکِ «کلیبر» را به عنوانِ مرکزِ فرماندهی خود برگزید.
این جنبش، برای آزادسازی ایران از چنگ اشغالگران، توانست قشرهای مختلف اجتماعی را به گِرد خود جمع کند و بیش از ۲۰ سال در برابر سلطهگران بایستد و شش تن از سرداران برجسته را شکست دهد و خوابِ راحت را از چشمانِ خلفای عباسی بگیرد، تا اینکه «معتصم» خلیفه عباسی، از «افشین» خواست تا به جنگِ بابک رود. به نوشته «جریر طبری»: «معتصم چون در کارِ بابک، بیچاره شد، اختیار بر افشین افتاد.»
افشین که از شاهزادگانِ شهر «اشروسنه» (بین سیحون و سمرقند) بود، به جنگِ بابک رفت و توانست پس از سه سال نبردِ دشوار، در فاصله سالهای ۲۲۰ تا ۲۲۳ هجری با خُدعه و نیرنگ، خُرّمدینان را شکست دهد و بابک را اسیر کند.
پس از دستگیری و کشتن بابک، جنبش خُرّمدینان، خاموش نشد. آنان در گوشه و کنار ایران و حتی در بیزانس (قسطنطنیه) به مبارزه خود بر ضد خلفای عرب ادامه دادند.
درباره باور خُرّمدینان که متأثر از اندیشههای «مزدک» بود، سخن، بسیار گفته شده است، اما آنچه از نام خُرّمدینی برمی آید، بیانگرِ باوری است که پیوستگیِ عمیقی با اندیشههای زرتشت دارد و در پی شادی و خُرّمی انسان است و بر این ایده است که آدمی، آفریدهی خداست و در این جهان باید به شادی زندگی کند و گریه و زاری امری نکوهیده است.
«دکتر علی میرفطروس» در کتاب «جنبش سرخجامگان» که به بررسی تأثیر آیینها و باورهای میترایی بر عقاید خُرّمدینان پرداخته است، چنین نوشته: «از نظر فلسفی، خُرّمدینان نیز – مانند مزدکیان – به پیکار روشنایی و تاریکی (یا اهورامزدا و اهریمن) اعتقاد داشتند. اما بر خلاف تعالیم مزدک، خُرّمدینان (به رهبری بابک) معتقد بودند که نور بر ظلمت نه بهطور تصادفی، بلکه با اراده و اختیار انسان، پیروز میشود. با چنین درکی، جهانبینی مزدکیان جدید (خُرّمدینان) دچار تحول شد که بر اساس آن، فلسفه خُرّمدینان نه یک فلسفه تأمل و تحمل، بلکه به فلسفهای برای تحرک و پیکار بَدَل گردید. از این زمان است که پرچم و جامه سرخ، نشان رسمی خُرّمدینان شد.
قیام بابک یکی از چند شورشی بود که بعد از کشته شدن ابومسلم خراسانی به دست منصور دوانیقی شروع شد. غیر از بابک، سنباد و مقنع هم رهبران قیام هایی شبیه بابک بودند در خراسان و ورارودو هردو هم بعد از مدتها مقاومت مجبور شدند یا تسلیم عباسی ها شوند یا خودشان را بکشند. وجه مشترک همه این قیام ها، شخصیت ابومسلم بود که بی اغراق به درجه تقدس هم رسیده بود و مرگش دستاویزی شده بود برای انتقام و شورش.اما گذشته فکری همه اینها، شورش مزدکی در اواخر دوره ساسانی بود.
به هر حال، نهضت مزدکی به صورت های مختلفی زیر حکومت اسلام به زندگی خود ادامه می داد و در بین طبقات پایین جامعه ایران رشد می کرد. به نظر می آید که این طرز فکر در بین سربازان ابومسلم که از خراسان و شرق می آمدند و در به خلافت رساندن السفاح، اولین خلیفه عباسی، شرکت داشتند، عمومیت تامی داشته باشد. همین سربازها و فرماندهانشان نظیر سنباد هستند که بعد از قتل ابومسلم، دست به قیام می زنند و ابومسلم را شخصیتی مقدس اعلام می کنند.
در این بین، بابک و اطرافیانش که به طور واضحی یک فرقه مزدکی بودند (ابن ندیم و ابوحنیفه دینوری کاملا" به این موضوع اشاره می کنند)، در پیامد همین قیام های خونخواهی ، ابومسلم به قلعه ای در آذربایجان پناهنده می شود و برعلیه عباسیان می جنگد. در هیچ مرحله ای از این قیام هم صحبتی از جنگ ملت ایرانی یا فارس یا ترک یا آذربایجانی بر علیه یکدیگر نبوده و قیامی بوده برعلیه حکومتی که زورگو و غیر عادل و ستمگر شناخته می شده و البته سرشکستگی و زیردست شدن ایرانیان به لحاظ سیاسی و حقوقی نیز بر دامنه هیجانات سربازان و هواداران این قیام می افزاید و شاید حتی عامل اصلی این قیام نیز بازپس گیری غرور امپراطوری ایرانیان باشد. پیروان بابک هم از ملیت یا قومیت خاصی نبودند و از همه جا آمده بودند. حتی در آن زمان، یکی از پشتیبانان بابک سلسله «مسافریه» (فرزندان محمد بن مسافر) بوده که اصلا" اهل مازندران بودند و در آن زمان منطقه شمال آذربایجان را تحت حکومت خود داشتند.
نظیر قیام بابک هم در طول تاریخ قرون میانه اسلامی زیاد اتفاق افتاده، از مقاومت اسپهبدان تبرستان تا قیام حسن صباح و اسماعیلیان الموت، و در هیچ کدام از این موارد هم مساله قومی ، دست کم در چارچوب مرزهای داخلی ایران مطرح نبوده است.
برگرفته از:
http://www.tabnak.ir/