رد پاهایم را پاک می کنم !
به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم . . .
خدایا می شود استعفا دهم ؟!
کم آورده ام . . . !
هنوز برایت می نویسم . . .
درست شبیه پسرکی نابینا که هر روز برای ماهی قرمز مرده اش غذا می ریزد . . .
چشمانم را به نابینایی میفروشم تا کسی را که دوست دارم با دیگری نبینم . . .
چه موجود عجیبی است این انسان !
وقتی صدایش می کنی ، نمی شنود !
وقتی به دنبالش می روی ، نمی بیند !
وقتی دوستش داری ، به فکرت نیست !
اما . . .
وقتی می شنود که دیگر صدایت گرفته !
وقتی می بیند که خسته در راه افتاده ای !
وقتی به فکرت هست، که دیگر نیستی . . .
میدونی رسم زمونه چیه ؟
تو چشم میذاری ، من قایم میشم . . .
اما تو یکی دیگه رو پیدا میکنی . . .
روزهایی که می بینمت نفسم می گیرد و روزهایی که نیستی ، دلم . . .
اما تو باش . . . !
تحمل اولی آسان تر است . . .
همه کسان که الان بر عشق لعنت م فرستند ، روزگار عاشق ترین انسان این شهر بوده اند . . . !
اشکال از عشق نیست از ماست . . .
یه وقتا اینقد آدم زندگی ایش غمناک میشه که دوس داره یکی یوهو بگه : کاااااات . . .
عالی بود عالی ، خسته نباشین بچه ها ، واسه امروز بسه . . . !
درد دارد !
وقتی همه چیز را می دانی و فکر می کنند نمی دانی . . .
و غصه می خوری که می دانی و می خندند که نمی دانی . . .
من هم مثل خیلی از عاشق ها از تو یادگاری دارم !
ولی یادگاری من با بقیه فرق داره !
یادگاری من از تو یه سینه پر از درده . . . !
پرسیدم عشق چیست ؟
گفت : آتش است !
گفتم : مگه آن را دیده ای ؟!
گفت نه ! در آن سوخته ام . . .
گاهی لال می شود آدم . . .
حرف دارد ؛ ولی کلمه ندارد . . .
آنجا را نمیدانم !
اما اینجا عجییییییییییب هوا دو نفره است !
.
.
.
هوای دلم را میگویم !
سنگ ، کآغـَذ ، قیچی بازی میکردیم ، منو اون . . . !
من سنگ آوردَم ، کآغد آورد مچآلـَم کرد !
من کآغـَذ آوردَم ، قیچی آورد بریـدَم !
قیچی آوردَم ، سنگ آورد منو شکست !
واین گونه منو له کرد ، برید و شکست و درتمـآم ِ بازی نگآه ِ من به ِ او بود کِه چطور برای خورد کردَنم تلآش میکـُنه . . .
بآشه تو بردی . . . !
گاهی آنچنان مزخرف می شوم که برای دیگران قابل درک نیستم !
حتی عزیزترین کسم را از خودم می رانم !
اما در آن لحظه در دلم آرزو دارم او بگوید :” می دانم دست خودت نیست ، درکت می کنم ”
کسی که بتونه تو تنهایی خوشحال باشه خیلی وقته آب از سرش گذشته . . .
هوا سرد می شود !
نمی دانم به چه دلت گرم است ؟!
اما ، برگرد . . .
که من هنوز به سردی نگاهت ، حتی دلم گرم می شود !