فراموش کردم
رتبه کلی: 6042


درباره من
عاشق حسین (valieasr )    

شعر : وای از نگاه بی خرد بی مرام ها.....

منبع : فضائل و مناقب اهل البیت (عل
درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۲۱ ساعت 15:43 بازدید کل: 215 بازدید امروز: 132
 

وای از نگاه بی خرد بی مرام ها
بر نیزه بود جاذبه ی انتقام ها

بازی کودکانه اطفال گشته بود
پرتاب سنگ از وسط پشت بام ها

آن روز از تمامی دیوار های شهر
با سنگ میرسید جواب سلام ها

در مدخل ورودی آن سرزمین درد
از بین رفته بود دگر احترام ها

وای از محله های یهودی نشین شهر
وای از صدای هلهله و ازدحام ها

یک کاروان به ناقه عریان گذر نمود
آهسته از میان نگاه امام ها

بر نیزه های گمشده در لابه لای دود
هجده سر بریده نشسته بدون خوود

در سرزمین شام خزانِ بهار بود
ازگریه جاده ها همگی شوره زار بود

ناموس اهل بیت به صحرای بی کسی
بر ناقه ی بدون عماری سوار بود

در بین ناقه های یتیمان هاشمی
هجده عدد ستاره دنباله دار بود

آن روز نیزه دار سر حضرت حسین
تنها به فکر جایزه و کسب و کار بود

در جمع کاروان کف پاهای دختری
زخمی تکه سنگ وَ یا اینکه خار بود

صف های چند بد صفتِ تازیانه دار
دور و بر کجاوه زینب قطار بود

گویا که بود لعل لب و مغز استخوان
آماده معانقه با چوب خیزران

دروازه پر ز لهو و لعب ساز و هلهله
رقاصه های شهر به دنبال قافله

تجار ها برای خرید و فروش سر
بنشسته اند بر سر میز معامله

از روی نیزه ها به زمین می خورد مدام
آن سر که با سه شعبه جدا کرد حرمله

از بس رقیه دخترمان تازیانه خورد
در استخوان گردنش افتاده فاصله

با چادری که پاره و یا تکه تکه بود
در زیر تازیانه اَدا کرد نافله

در بین بغض و ناله و فریاد بی کسی
گفتم میان آن ملاء عام با گله
**
نقل و نبات دور سر اهل کاروان
عید آمده برای تماشاچیانمان

یک عده در میان زمین های دور شهر
مشغول جمع آوری چوب خیزران

یک عده هم دوباره برای ادای نذر
می آورند مجمر خرما و تکه نان

انگار کاسب یکی از کوچه های شهر
طشت طلا فروخته با قیمت گران

اکبر مؤذن حرم آل فاطمه
وقت صلات بر سر گلدسته سنان

شب ها سه ساله دخترمان گریه می کند
از درد پا و درد سر و درد استخوان

باید برای مجلسشان سر بیاورند
یا لاله های زخمی پرپر بیاورند

تا آتشی به جان کبودم بیفکنند
تا آه از نهاد دلم در بیاورند

دور از نگاه خیره شان این ذوات را
آیا نشد که از در دیگر بیاورند؟

اصلا به ما مطاع تصدق نمی رسد
حتی اگر که چادر و معجر بیاورند

خشکش زده نگاه تر نازدانه ات
این ضربه ها چه بر دل دختر بیاورند

با پای چوب روی لبت راه می روند
شاید که ظرف صبر مرا سر بیاورند

قرآن بخوان ز حنجره ی آیه آیه ات
تا بر کتاب دبن تو باور بیاورند

 

***محمد امین سبکبار***

منبع :
فضائل و مناقب اهل البیت (علیهم السلام)

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۲/۲۱ - ۱۵:۴۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)