فراموش کردم
رتبه کلی: 2388


درباره من
$$______$$$$$_______$$$$$______$$
$$____$$$$$$$$$___$$$$$$$$$____$$
$$___$$$$$$$$$$$_$$$$$$$$$$$___$$
$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$___$$
$$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$____$$
$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$______$$
$$________$$$$$$$$$$$$$________$$
$$__________$$$$$$$$$__________$$
$$___________$$$$$$$___________$$
$$____________$$$$$____________$$
$$_____________$$$_____________$$
$$______________$______________$$
salam salam salam
Man GOLARA hastam sevvom tajrobiye farzanegan az miyaneh
lotfan khaheshan majburam nakonid english begam kharej az site dust nemisham
golara jooon (vampire-g )    

طنز(لطفا خانوما ناراحت نشین)

درج شده در تاریخ ۹۰/۱۲/۱۱ ساعت 14:37 بازدید کل: 1152 بازدید امروز: 106
 

اگر دختره برن سربازی ..تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

صبحگاه:

فرمـانده: پس این سـربازه ‌ها کجـان؟تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

معاون: قربـان همـه تا صبـح بیدار بودن داشتن غیـبت می کـردند !                                                               

ساعت ۱۰ صبح همه بیدار می شوند …

- سلام سارا جان
- سلام نازنین، صبحت بخیر
- عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر
- سلام نرگس
- سلام معصومه جان
- ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی …

 


صبحانه:

- وا… آقای فرمانده، عسل ندارید؟
- چرا کره بو میده؟
- بچه‌ها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه
- آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم


بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید
- وا نه، لباسامون خاکی میشه …
- آره، تازه پاره هم میشه …
- وای وای خاک میره تو دهنمون …
- من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا …


 

ناهار

- این چیه؟ شوره
- تازه، ادویه هم کم داره
- فکر کنم سبزی اش نپخته باشه
- من که نمی‌خورم، دل درد میگیرم

- من هم همینطور چون جوش میزنم
- فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!
- بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟

- برو خودت غذا درست کن
- والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمی‌کنم، حالا واسه تو …
چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد


بعد از ناهار

فرمانده: کجان اینا؟
معاون: رفتن حمام
فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازه‌ها گم میشود…

- هوووو…. بی شعور

- مگه خودت خواهر مادر نداری…
-
بی آبرو گمشو بیرون…
- وای نامحرم…
- کثافت حمال…
کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده
ایستاده است!

بعد از ظهر

فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟
- یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟
- جوجه بدون برنج
- رژیمی عزیزم؟

- آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم
.

شب در آسایشگاه

یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟
فرمانده: بله بسیار زیاد!
خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم
فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!!


فرمانده میره تو آسایشگاه

- وا…عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو
- راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو
- فرمانده: بلندشید برید بخوابید!
- همه غرغر کنان رفتند جز ۲ نفر که روبرو ه
م
نشسته اند
فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟
- واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.
- آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده
فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی.
سرباز: آخه گناه داره، طفلکی
- ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا

این داستان ادامه دارد ..

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۱۲/۱۱ - ۱۴:۳۷
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)