فراموش کردم
رتبه کلی: 925


درباره من
برای سفارش به سایت زیر سر بزنید


www.chapebahar.com

insta: @chapebahar
کادوئی بهار (vandad )    

به یاد مادر بزرگم - باد آمد و بوی گل، نه! خود گل را برد! ...

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۰/۲۲ ساعت 23:36 بازدید کل: 149 بازدید امروز: 148
 

سلام...میدونم حوصله میخاد ولی بخونین...برای روح پاک مادر بزرگم ( خان ننم )

روزها گذشت می نویسم اما باور نمی کنم ، نمی خواهم باور کنم که رفت... وموقع رفتنش من در جایی دیگر غرق در دنیایی دیگر ؛ و هنگام رفتن به خانه ی جدید اما ابدیش شتابان به سویش ...ولی دریغ که لایق به التقائش نبودم !

و او رفت و در حسرت اندوه آخرین دیدار که تمام محارمش بودندو من در راه

در عجبم چرا این دفعه باد آمد و بوی گل، نه! خود گل را برد؟{#}

می نویسم به یاد خنده هایش ، سادگیش ، عطوفت و مهربانیش ، لطافتش ، صداقتش و تمام خوبیهایی که از او تا ابد جاودان می ماند ؛ جاودانتر از دعاهایش که بدرقه فرزندان و نوه هایش است.میراثی از این دعاها برای معدودی از ماست ... بلی!تسبیح و عبادات ، نمازها و  مهرهایش.

به خاطر دارم کودکی هایم را...آن روزها که هفت سال از کودکیم را شبانه روز باهاش بودم و بعد از آن نیز هر روز  از این ور کوه به اون ور کوه می دویدم و برای دیدنش میرفتم...{#}

به خاطر دارم که سه سال پیش مشهد بودیم...آه خدایا ...چرا رفت...

به خاطر دارم که هر وقت سلام گویان وارد می شدم ، مشغول زمزمه و تسبیح و ذکر بود ، با چهره ی خندان و صورت چروکیده و چای به دست می گفت ؛ ............ ( مهدیم گلدی آللاه...گولیم گلدی آللاه... )...{#}

آه!کی و کجا خواهم توانست درخشش چشمان نیلگونش را درک کنم{#} ، وقتی چنین می گفت در آخرین دیدارم روی رختی که هشت ماه بود در خانه زیرش پهن کرده بودند... ؛ «شما ها عزیزانم هستین...»....با آن حال........{#}

به خاطر دارم دیروز را...که رفتم و نه صدایی ازش میچکید نه نگاهی و نه حرکتییـــاسیـــن را بالای سرش تلاوت کردم و بعد از آن گریه کنان آنجا را ترک...

به خاطر دارم چندی پیش بالای سرش رفتم و دیدم همه گریه کنان میگویند:«مهدی اومدی؟{#}...توور خیلی دوست داشت بیا بالا سرش صداش کن الان دوروزه حرف نزده...» رفتم دستانش رو گرفتم و صدا زدم «خان ننه{#}...خان ننه پاشو من اومدم {#} دیر اومدم ولی اومدم پاشو...{#}»دستمو فشرد {#}و سعی کرد چشماش رو باز کنه و چیزی بگه ولی نای حرف زدن و توان حرکت در دستانش تهی شده بود...

دلم ریخت...خدایا در عجبم...چرا؟ چــــــــــــــــــــــــــــــرا؟؟؟{#}

خدایا در عجبم که چرا فرشته ای به دنیای آدمی فرستادی و با آمدنش پیش خودت قلب ما را به درد آوردی؟حتمآ فراقش ما را فراق رسد!{#}

با شنیدن واژه ی ( مادر بزرگ ) به دنیای پر شر و شور کودکیم می روم و بر می گردم!{#}

خانه ای بالا بلند در محله ای قدیمی با بافت کهنه و کهنسال  ، برای دیدنشو حال و هوای کودکی زیاد می رفتم ، ممکن نیست فراموش کنم ؛درخت توتی که جلوی خانه شان بود و تابستان را کلا در آنجا میخوابیدم...بخاطر توت خیلی دعوایم می کرد ...ولی کو؟؟؟کجا رفت؟؟؟بازم دعوا میخام من...بازم ازون نازهایی که از سرم میکرد رو میخام...{#}{#}

به خاطر دارم شبها وقتی آبگوشت را میپخت هی میگفتم من نمیخورم{#} ولی آخر سر باز هم میخوردم{#}...گربه کوچولوهایی داشت بالای پشت بامشان که استخوان های آبگوشت را با بازیگوشی به آنها می دادم...شب که می شد پشه بند را در حیاط محیا میکرد و صبح اول وقت با صدای موذن محله منو بیدار میکرد .

بی وفا می دانستی وقت خندیدن و گفتن داستانها و شعرهایت که جمع کردنشان دیوانی می شد ، چه قدر زیبا می شدی؟{#}صورتی داشتی که هر چینش عالمی از تجربه ، که دنیا فرومایه و ما در اول پاک...ولی عده ای مثل دنیا می شوند و تو بر عکس این عده...{#}

http://8pic.ir/images/0waa7txdcx9xydpbjb3t.jpg

آری می نویسم در مذمت بی وفایی دنیا و رسمش!سخت است درک حکمت خالقش و در آخر ؛ می نویسم و می گریم در فراقت ،  دوست داشتنی جاودان!...

ایام هجرت ناباور است چون در این دخمه هنوز به دنبال کسی می گردم...که بگوید ، با پاهای دراز و دردکن و نگاهی معنی دار که به نظاره بنشیند.

من از تو ناصبورم ولی تو سنگ صبور بودی و خواهی بود....آری همه ی ما خاطره ایم و ناگذیر رهگذر این قافله ایم....

 

 

مادربزرگ

 

کودک سالخورده ای بود که

 

از بازی دنیا خسته شد و رفت...

 

کسی برای کودکی هایم

 

قصه بگوید،

 

قصه مادربزرگ تمام شد...{#}{#}{#}{#}{#}

 

 

امروز صبح از دستش دادیم....لطفا یه فاتحه برای روح بزرگوارش ختم کنین.

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۱۰/۲۷ - ۱۴:۱۰
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)