فراموش کردم
اعضای انجمن(595) مقررات انجمنهای صفحه اصلی ارتباط با مدیر انجمن
جستجوی انجمن
وسیله ایردموسی (vasileh )    

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

منبع : http://irdemusa.ir/
درج شده در تاریخ ۹۳/۰۵/۲۸ ساعت 00:50 بازدید کل: 349 بازدید امروز: 343
 

تصاویری که چند روز قبل گرفتم ، شاید خوشتان بیاد .

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

تصاویر طبیعت ایردموسی در مرداد 93

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانیم.اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی،دیگر آفتابگردان‌ نیست.

آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.

اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.

آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.

آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛ اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.

آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ ندارد.

او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند، در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید.

دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.

آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.

بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد؛ بدون‌ خدا، انسان.

آفتابگردان‌ گفت: روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد، دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی، دیگر «تویی» نمی‌ماند.

و گفت‌ من‌ فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر می‌کنی؟ آفتابگردان‌ این‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد.

گفت‌وگوی‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند.

زیرا که‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود.

جلو رفتم‌ بوییدمش، بوی‌ خورشید می‌داد.

تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود.

خداحافظی‌ کردم، داشتم‌ می‌رفتم‌ که‌ نسیمی‌ رد شد و گفت: نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد، نام‌ انسان‌ آیا کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهد انداخت؟

آن‌ وقت‌ بود که‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گریستم.

 

 

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۳/۰۵/۲۸ - ۰۸:۳۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)