لطفا جاوا اسکریپت را فعال نمایید
هوا سرد است..... من از عشق لبریزم چنان گرمم ... ... چنان با یاد تو در خویش سر گرمم .... که رفت روزها و لحظه ها از خاطرم رفته ست! هوا سردست اما من ... به شور و شوق دلگرمم چه فرقی می کند فصل بهاران یا زمستان است! تو را هر شب درون خواب میبینم تمام دسته های نرگس دی ماه را در راه میچینم و وقتی از میان کوچه میآیی ... و وقتی قامتت را در زلال اشک میبینم ... به خود آرام میگویم :دوباره خواب میبینم! دوباره وعدهی دیدارمان در خواب شب باشد بیا... من دسته های نرگس دی ماه را در راه می چینم !!
بیستون یار من آنجاست حواست باشد او نشان کرده ی اینجاست حواست باشد یار من موی سرش قیمت صد شیرین است قصه اش قصه ی لیلاست حواست باشد گر چه بدجور شکسته ست دل تنگ مرا همچنان شاه غزل هاست حواست باشد حرف یک عشق قدیمیست که برعکس شده درد من درد زلیخاست حواست باشد آنچه فرهاد نوشته ست به روی تن تو.... شرح یک روز غم ماست حواست باشد همه ی دلخوشی و زندگی ام بودن اوست برود آخر دنیاست حواست باشد نگذاری احدی تیشه به رویت بزند!!! شیشه عمر من آنجاست حواست باشد.
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد.........
واینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
وچشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم.
من یک دخترم...
مرا پریشانی موهــــــآیت نـــــه !
مرا تـــه ریـــش خستـــه ات دیوانـــه میکند...
این روزهـا...
ته فنجـــانهــ ـــا ...
دنبال کمی صداقت میگردم
کیکهای نیم خورده را زیرو رو میکنم
شاید کمی مهــ ـربانی درش مانده باشد!
این روزها
شمعها هم...
نـــ ـــــور ندارند!
و مــ ــــــن تنهــ ــا...
روی آخرین صندلیه کافه...
میان دود سیگارم غرق میشوم...
غرق آرامشـــ ـــــــی که نیــست !!