اثبات امامت در پنج دقیقه
چرا باید از مذهب تحقیق کنیم؟
بشارت خداوند به بندگانی که بهترین راه را انتخاب میکنند
لزوم تحقیق در مذهب، در روایات:
أدله شیعه بر فرقه ناجیه بودن خود
خلافت حضرت علی (ع) از کتب اهل سنت
ولایة علی بن أبی طالب در قرآن
ولایت علی بن ابی طالب درسنت
ادله اهل سنت بر خلافت ابوبکر
خلافت عمر بن خطاب
شورای 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند یا توسط شخص عمر
مقدمه:
به دنبال برنامه های جذاب حضرت آیت الله قزوینی در شبکه ولایت در باره امامت، بینندگان عزیز این شبکه درخواست کردند که این مطالب به صورت خلاصه شده در سایت قرار گیرد تا آنان بتواند به راحتی از این مطالب در مناظرات و مباحثات با مخالفان استفاده کنند.
بدین منظور بر آن شدیم که مقاله ذیل تقدیم شیعیان و دوست داران اهل بیت عصمت و طهارت شود.
در این مقاله مختصر به چند مطلب اساسی پرداخته میشود:
1. چرا مسلمان ها باید درخصوص مذهب خود تحقیق کنیم؛
2. ادله شیعه برای بر حق بودن خود، چیست؟
3. ادله شیعه بر خلافت بلافصل امیرالمومنین طبق قرآن و تفاسیر اهل سنت چیست؟
4. ادله شیعه بر خلافت بلافصل امیرالمومنین طبق سنت صحیح پیامبر (ص) چیست؟
5. ادله خلافت ابی بکر از دیدگاه اهل سنت چیست؟
چرا باید از مذهب تحقیق کنیم؟
آیا تحقیق در باره مذهب ضروری است؟ چرا باید مسلمانان در مذهب خود تحقیق کنند؟ مگر همه ما مسلمان نیستم و همه مسلمانان در صراط مستقیم الهی نیستند و به بهشت نخواهند رفت؟
در این بخش به این سؤال پاسخ داده خواهد شد.
بشارت خداوند به بندگانی که بهترین راه را انتخاب میکنند
در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که لزوم تحقیق و تفحص در عقیده را برای مسلمانان گوشزد میکند که ما به جهت اختصار به یک آیه اشاره میکنیم.
خداوند رحمن و رحیم در قرآن کریم میفرماید:
{فَبَشِّر عِبَادِی الَّذِینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُم اللهُ وَأُولَئِکَ هُم أُولُوا الاَلبَابِ}. الزمر: 17 – 18
بنابراین بندگان مرا بشارت ده، کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند، آنها کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
لزوم تحقیق در مذهب، در روایات:
در روایات شیعه و سنی نیز بر این مطلب تأکید شده است که هر مسلمانی باید در عقیده خود تحقیق کرده و بهترین راه و مذهب را بیابند و بر اساس آن زندگی نمایند که ما به یک روایت بسنده میکنیم:
حدیث افتراق امت به 73 فرقه
حدیث افتراق امت، از احادیث متواتری است که شیعه و سنی آن را در کتابهای خود با سندهای صحیح نقل کردهاند؛ از جمله ترمذی در سنن خود آورده است که پیامبر (ص) فرمودند:
وَتَفتَرِقُ أُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَسَبعِینَ فِرقَةً....
قَالَ أَبُو عِیسَی: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ مُفَسَّرٌ.
سنن الترمذی: ج4، ص134 ح 2778.
وصحّحه الحاکم المستدرک: ج 1 ص 6
امت من به هفتاد سه فرقه تقسیم خواهد شد.
ترمذی از علمای بزرگ اهل سنت بعد از نقل حدیث می نویسد: سند روایت حسن (معتبر) است و حاکم نیشابوری هم بر صحت روایت شهادت می دهد.
و یا در روایت دیگری میفرماید:
وَتَفتَرِقُ أُمَّتِی عَلَی ثَلَاثٍ وَسَبعِینَ مِلَّةً کُلُّهُم فِی النَّارِ إِلَّا مِلَّةً وَاحِدَةً.
سنن الترمذی: ج 4 ص 135 ح 2779.
امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهد شد که تمام آنها اهل آتش جهنم هستند بجز یک فرقه.
از این رو، بر ما لازم است راجع به مذهب صحیح و فرقه ناجیه در کلام رسول الله صلی الله علیه واله وسلم بحث و تحقیق بکنیم تا بتوانیم بهترین فرقه را انتخاب کرده و از آن پیروی کنیم.
أدله شیعه بر فرقه ناجیه بودن خود
تمام مذاهب اسلامی، ادعا کردهاند که آنها فرقه ناجیه هستند و دیگران فرقه باطل. اما در این میان تنها مذهبی که برای اثبات ادعای خود از قرآن و سنت؛ حتی از کتابهای مخالفان خود دلیل و مدرک معتبر دارد، مذهب امامیه اثنی عشریه است. هر چند که این ادله بسیار گسترده است؛ اما به دلیل اختصار تنها به چند دلیل بسنده میکنیم:
من مات بلا إمام مات میتة جاهلیة (هر کس بدون امام بمیرد به مرگ جاهلی مرده است)
در صحیح مسلم از کتابهای معتبر دست اول اهل سنت آمده که رسول خدا (ص) فرمود:
وَمَن مَاتَ وَلَیسَ فِی عُنُقِهِ بَیعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.
صحیح مسلم: ج 6 ص 22 ح 4686.
هرکس بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد به مرگ جاهلی مرده است.
واحمد بن حبنل در مسند خود مینویسد:
من مات بغیر إمام مات میتة جاهلیة.
مسند أحمد ج 4 96.
هرکس بدون امام بمیرد به مرگ جاهلی مرده است.
تنها مذهبی که بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله امام زمان خود را میشناسد و همواره بیعت یک امام مشخص را بر گردن داشته، مذهب اثنی عشریه است؛ اما سایر مذاهب این چنین نیستند.
خلفائی اثناعشر (جانشینان پیامبر صلی الله علیه واله وسلم دوازده نفر هستند)
شیعه و سنی با سندهای صحیح و متواتر نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه وآله بارها تأکید کردهاند که جانشینان من تا قیامت تنها دوازده نفر خواهند بود؛ چنانچه مسلم در صحیح خود آورده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
إِنَّ هَذَا الأَمرَ لاَ یَنقَضِی حَتَّی یَمضِیَ فِیهِمُ اثنَا عَشَرَ خَلِیفَةً.
صحیح مسلم، ج6، ص3، ح4598.
این امر (اسلام) منقضی نمیشود تا اینکه دوازده خلیفه در بین آنها بگذرد (حکومت کند).
طبق این روایت، خلفای واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله تا زمانی که اسلام هست، تنها دوازده نفر خواهند بود.
به غیر از مذهب حقه اثنی عشریه، هیچ مذهب دیگری نتوانستهاند، این روایت را بر مذهب خود تطبیق دهند. تعدادی از علمای اهل سنت قاطعانه تصریح کردهاند که نتوانستهاند معنای این روایت را بفهمند و هیچ یک از علمای اهل سنت نیز معنای دقیق و قاطعی برای آن ذکر نکرده است؛ از جمله ابن حجر عسقلانی به نقل از ابن جوزی مینویسد:
قد أطلت البحث عنه، وتطلّبت مظانّه، وسألت عنه، فما رأیت أحدا وقع علی المقصود به.
فتح الباری ج 13 ص 181.
در باره این روایت تحقیق زیادی کردم و تمام احتمالات را ملاحظه کرده و از دیگران سؤال کردم؛ اما هیچ کسی را نیافتم که معنای قطعی این روایت را متوجه شده باشد.
تنها مذهب شیعه است که میتواند این روایت را بر باورهای خود تطبیق دهد.
خلافت حضرت علی (ع) از کتب اهل سنت
پیروان مکتب اهل بیت علیهم السلام تنها مذهبی هستند که برای اثبات حقانیت مذهب خود، از قرآن، سنت، عقل و اجماع دلیل قطعی دارند که ما به اختصار به چند دلیل اشاره میکنیم:
ولایة علی بن أبی طالب در قرآن
آیات فروانی در قرآن کریم وجود دارد که به صورت مستقیم و غیر مستقیم میتوان به آنها برای اثبات ولایت و امامت امیرمؤمنان علیه السلام استناد کرد؛ از جمله:
آیه ولایت
{إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤتُونَ الزَّکَوةَ وَهُم رَ کِعُونَ}.
المائدة: 55.
سرپرست و صاحب امر شما، تنها خدا، پیامبر او و کسانی هستند که ایمان آورده اند؛ همانها که نماز را بر پا میدارند، و در حال رکوع، زکات می دهند.
طبری در تفسیر خود به نقل از مجاهد نوشته است:
{إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ} الآیة. نزلت فی علی بن أبی طالب تصدق وهو راکع.
تفسیر الطبری ج 6 ص 390
این آیه در باره علی بن أبی طالب علیه السلام نازل شده است و او در حال رکوع صدقه داده است.
همچنبن ابن أبی حاتم در تفسیر خود از عتبة بن أبی حکیم همین مطلب را نقل کرده است:
تفسیر ابن أبی حاتم ج 4 ص1162.
ابن تیمیه در باره تفسیر طبری و تفسیر ابن أبی حاتم گفته:
تفاسیرهم متضمّنة للمنقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر.
منهاج السنة، ج7، ص179.
تفسیر طبری و ابن ابی حاتم از تفاسیری است که روایات نقل شده در آنها، در تفسیر قرآن قابل اعتماد هستند.
آلوسی در باره شأن نزول این آیه گفته است:
وغالب الأخباریّین علی أنّ هذه الآیة نزلت فیعلیکرّم اللّهوجهه.
روح المعانی، ج6، ص167.
اکثر صاحبان روایت، بر این باور هستند که این آیه در باره علی کرم الله وجهه نازل شده است.
و همچنین گفته است:
والآیة عند معظم المحدثین نزلت فی علی.
روح المعانی، ج6، ص186.
از دیدگاه بیشتر محدثین، این آیه در باره علی بن ابی طالب علیه السلام نازل شده است.
آیه ابلاغ
{یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا اُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النَّاسِ} المائدة: 67.
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن؛ و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم، حفظ می کند.
ابن أبی حاتم در تفسیر خود از ابو سعید خدری نقل کرده است:
نزلت هذه الآیة... فی علی بن أبی طالب.
تفسیر ابن أبی حاتم، ج 4 ص1172.
این آیه در باره علی بن ابی طالب نازل شده است.
آلوسی در تفسیر خود مینویسد:
روی ابن مردویه عن ابن مسعود قال کنا نقرأ علی عهد رسول الله (ص): بَلِّغ مَا اُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَّبِّکَ إنّ علیّاً ولیُّ المؤمنین وَإِن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ.
روح المعانی، ج6، ص193
ابن مردویه از ابن مسعود نقل میکند که ما در زمان رسول الله صلی الله علیه واله وسلم این آیه را اینگونه میخواندیم: آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علی ولی مومنین است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای.
و سیوطی این روایت را این چنین نقل کرده است:
بَلِّغ مَا اُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَّبِّکَ إنّ علیاً مَولَی المؤمنین وَإِن لَّم تَفعَل فَمَا بَلَّغتَ رِسَالَتَهُ.
الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدیر ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463.
آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است که «علی مولای مومنین است» را به طور کامل (به مردم) ابلاغ کن، و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای.
آیه اکمال دین
{أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم وَأَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتِی وَرَضِیتُ لَکُم الاِسلاَمَ دِیناً}.
المائدة: 3
امروز، دین شما را برایتان کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
خطیب بغدادی با سند معتبر نقل کرده است که این آیه بعد از معرفی امیرمؤمنان علیه السلام در غدیر خم، نازل شده است:
وَهُوَ یَومُ غَدِیرِ خُمٍّ لَمَّا أَخَذَ النَّبِیُّص بِیَدِ عَلِیِّ بنِ أَبِی طَالِبٍ، فَقَالَ: " أَلَستُ وَلِیُّ المُؤمِنِینَ؟ "، قَالُوا: بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: " مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ "، فَقَالَ عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ: بَخٍ بَخٍ لَکَ یَابنَ أَبِی طَالِبٍ أَصبَحتَ مَولایَ وَمَولَی کُلِّ مُسلِمٍ، فَأَنزَلَ اللَّهُ: {الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِینَکُم}.
تاریخ بغداد ج8 ص284
روز غدیر خم، زمانی که پیامبر دست علی بن ابی طالب را گرفت، سپس فرمود: آیا من سرپرست مومنان نیستم؟ گفتند: بله ای رسول خدا! فرمود: هرکس که من مولای او هستم پس علی مولای اوست. پس از آن، عمر بن خطاب گفت: تبریک تبریک بر تو ای فرزند ابی طالب ؛ زیرا از این پس تو مولای من و مولای کل مسلمانان هستی، سپس این آیه نازل شد: امروز، دین شما را برایتان کامل کردم.
ابن کثیر نقل کرده است که عمر خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام گفت:
أصبحت الیوم ولی کل مؤمن.
البدایة والنهایة ج 7 ص350.
تو از این پس، سرپرست تمام موم--نان شدی.
ولایت علی بن ابی طالب درسنت
حدیث ولایت
علمای اهل سنت با سندهای صحیح نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
إنّ علیّا منّی وأنا منه وهو ولیّ کلّ مؤمن بعدی.
به راستی علی از من است و من از او هستم و او سرپرست همه مؤمنان، پس از من است.
حاکم نیشابوری پس از نقل این روایت گفته:
صحیح علی شرط مسلم.
این روایت صحیح است و شرایط صحیح مسلم را دارد.
المستدرک ج 3 ص 110.
شمس الدین ذهبی نیز در تلخیص المستدرک این روایت را «صحیح» دانسته است.
محمد ناصر الدین البانی نیز در باره این روایت گفته:
صحّحه الحاکم الذهبی وهو کما قالا.
این روایت را حاکم و ذهبی تصحیح کردهاند. این روایت، صحیح است همانگونه است که حاکم و ذهبی گفتهاند.
السلسلة الصحیحة، ج5، ص222.
دلالت کلمه ولی بر خلافت
برای فهم دقیق معنای کلمه «ولی» باید به سراغ کلمات خلفای اهل سنت در صدر اسلام برویم که آنها از این معنا چه فهمیده است. ابن کثیر در البدایه والنهایه گفته است:
قال ابوبکر: قد وُلِّیتُ أمرکم ولست بخیرکم. إسناد صحیح.
البدایة والنهایة ج 6 ص 333.
ابوبکر (در نخستین سخنرانی خود بعد از خلافت) گفت: من حاکم شما شدم؛ و حال آن که از شما بهتر نیستم.
مسلم در صحیح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب گفت:
فلمّا توفّی رسول اللّه قال أبو بکر: أنا ولیّ رسول اللّه (ص)... ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکر وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَوَلِیُّ أَبِی بَکر.
مسلم ج5 ص 152 ح 4468.
زمانی که رسول خدا وفات کرد ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم.... بعد ابوبکر فوت کرد من جانشین رسول خدا و جانشین ابوبکر شدم.
روشن است که نمیتوان معنای کلمه «ولی» را در این روایات به معنای «دوست»، «ناصر» و... گرفت؛ بلکه تنها میتوان به معنای حاکم، خلیفه، سرپرست گرفت؛ زیرا اگر به معنای دوست باشد، این معنا استفاده میشود که ابوبکر و عمر گفتهاند که تا رسول خدا زنده بود، ما با شما دوست نبودیم و الآن دوست شدهایم.
حدیث الخلافة
ابن أبی عاصم در کتاب السنۀ مینویسد که رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
وأنت خلیفتی فی کلّ مؤمن من بعدی
تو پس از من، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی
البانی در باره سند این روایت گفته:
إسناده حسن.
سند این روایت «حسن» است
کتاب السنة لابن أبی عاصم، ص551.
حاکم نیشابوری این روایت را این چنین نقل کرد است که رسول خدا صلی الله علیه وآله خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:
إِنَّهُ لا یَنبَغِی أَن أَذهَبَ إِلا وَأَنتَ خَلِیفَتِی.
شایسته نیست که من از میان مردم بروم؛ مگر این که شما جانشین من باشی.
المستدرک ج3 ص133.
البانی وهابی در باره سند این روایت میگوید:
صحّحه الحاکم والذهبی وهو کما قالا.
السلسلة الصحیحة ج 5 ص222.
این روایت را حاکم و ذهبی تصحیح کرده است و این روایت صحیح است، همانگونه حاکم و ذهبی گفتهاند.
حدیث امامت
ابونعیم اصفهانی با سند معتبر در کتاب معرفۀ الصحابه نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
انتَهَیتُ لَیلَةَ أُسرِیَ بِی إِلَی السِّدرَةِ المُنتَهَی، فَأُوحِیَ إِلَیَّ فِی عَلِیٍّ بِثَلاثٍ: «أَنَّهُ إِمَامُ المُتَّقِینَ، وَسَیِّدُ المُسلِمِینَ، وَقَائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلِینَ إِلَی جَنَّاتِ النَّعِیمِ».
معرفة الصحابة، ج 3 ص 1587،
هنگامی که در شب معراج به سدرة المنتهی رسیدم، خداوند به من در باره علی (ع) سه چیز وحی کرد:
به راستی که او پیشوای پرهیزگاران، سردار مسلمانان و جلودار روسفیدان به سوی بهشت سرشار از نعمت خداوند است.
این روایت معتبر است ؛ چنانچه حاکم نیشابوری گفته است:
صحیح الاسناد.
المستدرک ج3 ص138.
سند این روایت صحیح است.
ادله اهل سنت بر خلافت ابوبکر
اثبات ولایت امیرمؤمنان علیه السلام از کتابهای اهل سنت، هدف اصلی ما بود؛ اما این کار زمانی کامل میشود که بطلان خلافت خلفای سه گانه نیز از کتابهای اهل سنت ثابت شود. در این بخش به این مهم خواهیم پرداخت.
آیا نصی و حدیثی در خلافت ابوبکر وارد شده؟
با قاطعیت تحدی میکنیم که هیچ دلیلی از قرآن و سنت صحیح رسول خدا صلی الله علیه وآله؛ حتی از کتابهای اهل سنت برای مشروعیت خلافت ابوبکر، عمر و عثمان وجود ندارد؛ چنانچه در صحیح بخاری آمده است که عمر بن خطاب در زمان احتضارش گفت:
إِن أَستَخلِف فَقَد استَخلَفَ مَن هُوَ خَیرٌ مِنِّی أَبُو بَکرٍ وَإِن أَترُک فَقَد تَرَکَ مَن هُوَ خَیرٌ مِنِّی رَسُولُ اللَّهِ (ص).
صحیح البخاری، ج8، ص126، ح 7218.
اگر جانشین انتخاب کنم کاری کرده ام که کسی که از من بهتر بود یعنی ابو بکر انجام داده است. واگر ترک کنم به درستی کاری کردم که کسی که بهتر از من بود یعنی رسول خدا صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ ترک کرده نموده است.
تفتازانی از بزرگترین دانشمندان علم کلام اهل سنت تصریح کرده است:
والنص منتف فی حق أبی بکر.
شرح المقاصد، ج5، ص255.
هیچ نصی (دلیل قرآنی و روائی) در باره خلافت ابوبکر وجود ندارد.
آیا اجماع بر خلافت ابوبکر منعقد شده؟
علمای اهل سنت وقتی دیدهاند که نصی برای اثبات خلافت ابوبکر نیست، به اجماع پناه بردهاند و ادعا نمودهاند که صحابه با اجماع او را انتخاب کردهاند؛ در حالی این که ادعا نیز با صحیحترین روایات اهل سنت سازگار نیست؛ چنانچه بخاری در صحیح خود نقل کرده است که عمر بن خطاب سخنرانی کرد و گفت:
کَانَت بَیعَةُ أَبِی بَکرٍ فَلتَةً... وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَی شَرَّهَا.
وَلَیسَ فیکم من تُقطَعُ الأَعنَاقُ إلیه مِثلُ أبی بَکرٍ من بَایَعَ رَجُلًا من غَیرِ مَشُورَةٍ من المُسلِمِینَ فلا یتابع هو ولا الذی تابعه تَغِرَّةً أَن یُقتَلَا.
صحیح البخاری، ج 8، ص26، ح6830.
مبادا کسی در میان شما باشد که همانند ابوبکر که کسانی به سوی او تمایل پیدا کنند؛ اگر با کسی بدون مشورت با مسلمانان بیعت شود، از او پیروی نمیشود؛ زیرا هم کسی که با او بیعت شده و هم کسی که بیعت کردهاند، خود را در معرض کشتن قرار میدهند.
قرطبی از بزرگترین مفسران اهل سنت تصریح کرده است که عمر به تنهایی ابوبکر را انتخاب کرد و هیچ اجماعی در کار نبوده است:
فإن عقدها واحد من أهل الحلّ والعقد فذلک ثابت... ودلیلنا: أنّ عمر – رض - عقد البیعة لأبی بکر ولم ینکر أحد من الصحابة ذلک.
تفسیر القرطبی ج 1 ص 269.
اگر خلافت توسط یکی از اهل حلّ و عقد شکل گرفت خلافت ثابت میگردد.... دلیل ما برای این مدعا این است که: عمر به تنهایی برای ابوبکر بیعت گرفت و هیچکدام از صحابه منکر نشدند.
همچنین بخاری در صحیح خود از زبان عمر بن خطاب نقل کرده است که تمام انصار و نیز علی بن أبی طالب علیه السلام، زبیر بن عوام و تمام طرفداران آنها با خلافت ابوبکر مخالف بودند:
أَنَّ الأَنصَارَ خَالَفُونَا وَاجتَمَعُوا بِأَسرِهِم فِی سَقِیفَةِ بَنِی سَاعِدَةَ، وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیرُ وَمَن مَعَهُمَا...
صحیح البخاری ج 8 ص 26 ح 6830
تمامی انصار با ما مخالفت کردند و در سقیفه بنی ساعده جمع شدند، و نیز علی (علیه السلام) و زبیر و کسانی که همراه آنها بودند، با ما مخالفت کردند.
و ابن تیمیه، در منهاج السنۀ مینویسد:
وکان أکثر بنی عبد مناف ـ من بنی أمیة وبنی هاشم وغیرهم ـ لهم میل قوی إلی علیّ بن أبی طالب یختارون ولایته.
منهاج السنة ج 7 ص 47.
بیشتر بنی عبد مناف ـ از بنی امیه و بنی هاشم و سایر قبایل ـ علاقه فراوانی داشتند که خلافت علی بن ابی طالب را بپذرند.
و طبری و ابن أثیر در تاریخ شان نقل کردهاند که تمام انصار و یا بعضی از آنها گفتند که ما تنها با علی بن أبی طالب علیه السلام بیعت میکنیم:
فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبایع إلاّ علیّاً.
الکامل ج 2، ص 325 وتاریخ الطبری ج 2 ص 443.
و در بخاری به نقل از عائشه آمده است که حضرت زهرا و امیرمؤمنان علیهما السلام تا شش ماه با ابوبکر بیعت نکردند:
عن عائشة:... وَعَاشَت ]فَاطِمَةُ[ بَعدَ النَّبِیِّ (ص) سِتَّةَ أَشهُر... وَلَم یَکُن علی یُبَایِعُ تِلکَ الأَشهُرَ.
صحیح البخاری ج 5 ص82 ح 4240 و ح 4241
(حضرت زهرا سلام الله علیها) بعد از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم شش ماه زنده بود... و علی در این مدت هرگز با او (ابوبکر) بیعت نکرد.
و ابن حزم اندلسی در باره اجماعی که علی بن أبی طالب علیه السلام آن را قبول نداشته باشد، گفته است:
ولعنة اللّه علی کلّ إجماع یخرج عنه علی بن أبی طالب ومن بحضرته من الصحابة.
المحلی ج 9 ص 345.
لعنت خداوند بر هر اجماعی که علی بن ابی طالب علیه السلام و اصحابی که در محضرش هستند در آن جمع حضور نداشته باشند.
آیا در خلافت ابوبکر دموکراسی حاکم بود وبه زور متوسل نشدند؟
بخاری در صحیح خود به نقل از عائشه مینویسد که عمر بن خطاب در زمان انتخاب ابوبکر مردم را میترساند و در میان مردم نفاق وجود داشت:
خَوَّفَ عُمَرُ النَّاسَ وَإِنَّ فِیهِم لَنِفَاقًا.
صحیح بخاری، ج4، ص195، ح 3669.
و طبری در تاریخ خود مینویسد که عمر بن خطاب پس به خلافت رسیدن ابوبکر میگفت:
ما هو إلاّ أن رأیت أسلم، فأیقنت بالنصر.
تاریخ الطبری ج 2 ص 458.
هنگامی که قبیله اسلم را که دیدم یقین به پیروزی پیدا کردم.
قبیله اسلم همان قبیله چماق به دست می باشد که از مردم به زور برای خلیفه بیعت می گرفت.
آیا نماز ابوبکر به جای پیامبر دلیل بر خلافت اوست؟
علمای اهل سنت وقتی دیدهاند که دست شان از دلیل و نص خالی است، به قضیه نماز خواندن ابوبکر در زمان بیماری رسول خدا صلی الله علیه وآله استناد کردهاند و میگویند که اگر او شایستگی خلافت دنیوی را نداشت، رسول خدا صلی الله علیه وآله او را به امامت نماز که امامت اخروی است نمیگماشت؛ در حالی که طبق روایت صحیح بخاری هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه وآله فهمید که ابوبکر به مسجد رفته تا امامت جماعت را به عهده گرفته است، برای این که برای او طرفدارانش دستاویزی برای آینده نشود، به مسجد رفت و ابوبکر را کنار زد و ابوبکر کناری ایستاد و تنها مکبر بود و با صدای بلند تکبیر میگفت:
وَأَبُو بَکر یُسمِعُ النَّاسَ التَّکبِیرَ.
صحیح البخاری ج 1 ص 174 ح 712.
ابوبکر صدای تکبیر را به مردم می رساند.
همچنین در کتابهای اهل سنت آمده است که تعدادی از صحابه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله به دستور آن حضرت امام جماعت بودهاند. ابی داود در سنن خود مینویسد:
استَخلَفَ ابنَ أُمِّ مَکتُومٍ یَؤُمُّ النَّاسَ وَهُوَ أَعمَی.
سنن أبی داود ج 1 ص 143 ح 595.
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ابن امّ مکتوم را که شخصی نابینا بود به امامت مردم در نماز برگزیدند.
حتی علمای اهل سنت تصریح کردهاند که خود رسول خدا صلی الله علیه وآله پشت سر عبد الرحمن بن عوف نماز خوانده است:
النبی (ص) صَلَّی خَلفَ عبد الرحمن بن عَوفٍ.
مصنف ابن أبی شیبة ج 2 ص 119 ح 7170.
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم پشت سر عبدالرحمن بن عوف نماز خواند.
پس اگر نماز گذاردن کسی به جای پیامبر (ص) دلیل بر خلافت اوست، چرا عبد الله بن ام مکتوم و یا عبد الرحمن بن عوف جانشین پیامبر (ص) نشدند؟
از این گذشته، علمای اهل سنت نقل کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:
من أصل الدین الصلاة خلف کل بر وفاجر.
سنن الدارقطنی ج 2 ص 44 ح 1747.
جواز نماز خواندن پشت سر هر نیک و بدکاری، از اصل دین است.
خلافت عمر بن خطاب
پیش از این خواندیم که علمای اهل سنت برای اثبات مشروعیت خلافت ابوبکر، به اجماع استدلال کردهاند، حال سؤال این است که اگر مبنای خلافت با شورا و اجماع صحابه است،چرا عمر توسط ابوبکر نصب شد، چرا برای انتخاب او نیز شورا تشکیل نشد؟
ابن أثیر در اسد الغابه مینویسد که ابوبکر گفت:
إنی استخلفت علیکم بعدی عمر بن الخطاب، فاسمعوا له وأَطیعوا
أسد الغابة ج 4 ص 180، نشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت
ابوبکر گفت: من بعد از خودم بر شما عمر بن خطاب را جانشین قرار دادم، حرف شنو و مطیع او باشید.
و ابن حبان در کتاب الثقات مینویسد که ابوبکر در هنگام انتخاب عمر گفت:
اللهم ولیته بغیر أمر نبیک.
الثقات ج 2 ص 193
خدایا من عمر را بدون اجازه پیامبرت، ولی امر مسلمانها قرار دادم
هنگامی که ابوبکر، عمر بن خطاب را انتخاب کرد، صحابه به شدت اعتراض کردند؛ چنانچه ابن أبی شیبه مینویسد:
أن أبا بکر حین حضره الموت أرسل إلی عمر یستخلفه فقال الناس: تستخلف علینا فظاً غلیظاً، ولو قد ولینا کان أفظ وأغلظ، فما تقول لربک إذا لقیته وقد استخلفت علینا عمر.
المصنف ج 8 ص 574.
وقتی ابوبکر در حال احتضار قرار گرفت، کسی را به دنبال عمر فرستاد تا او را جانشین خود کند، مردم گفتند: کسی را بر ما مسلط میکنی که خشن و بد اخلاق است، اگر او حکومت را به دست گیرد، سختگیرتر و خشنتر خواهد شد، جواب خدا را چه خواهی داد که عمر را بر ما مسلط میکنی؟
سند این روایت صحیح و تمام روات آن ثقه هستند:
وکیع بن الجراح: ثقة.
تقریب التهذیب ج 2 ص 283.
إسماعیل بن أبی خالد: ثقة.
تقریب التهذیب ج 1 ص 93.
زُبید بن الحارث: ثقة، ثقة.
تهذیب التهذیب ج 3 ص 268.
همچنبن ابن سعد به نقل از عائشه مینویسد که علی بن أبی طالب علیه السلام و طلحه نیز اعتراض کردند:
لما حضرت أبا بکر المتوفی استخلف عمر فدخل علیه علی وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربک قال بالله تعرفانی لأنا أعلم بالله وبعمر منکما.
الطبقات الکبری ج 3 ص 196.
وقتی زمان مرگ ابو بکر فرا رسید، عمر را به جانشینی خویش انتخاب کرد ؛ پس علی و طلحه به نزد او آمده و گفتند: چه کسی را انتخاب کرده ای؟ پاسخ داد عمر را! گفتند: با این کار، پاسخ پروردگارت را چه خواهی داد؟ ابوبکر گفت: خدا را به من میشناسانید؟ من به خدا و به عمر از شما دانا تر هستم.
سند این روایت نیز صحیح است:
الضحاک بن مخلد. وثقه ابن معین والعجلی.
تهذیب التهذیب ج 4 ص 397.
عبید الله بن أبی زیاد: وثقه العجلی. والحاکم.
تهذیب التهذیب ج 7 ص 14.
یوسف بن ماهک: وثقه ابن معین والنسائی.
تهذیب التهذیب ج 11 ص371.
حتی ابن تیمیه حرانی نیز اعتراف کرده است که صحابه معترض بودهاند:
وقد تکلّموا مع الصدیق فی ولایة عمر وقالوا ماذا تقول لربک وقد ولیت علینا فظا غلیظا؟ فقال: أبالله تخوفونی!.
منهاج السنّة ج 6 ص 155.
صحابه با ابوبکر در باره جانشینی عمر با او صحبت (اعتراض) کردند و گفتند: چرا یک فرد خشن و تند را بر خلافت برگزیده ای؟ فردا جواب خدا را چه خواهی داد؟ ابوبکر گفت: من را از خدا میترسانید؟!
شورای 6 نفره خلافت عثمان توسط مردم انتخاب شدند یا توسط شخص عمر
اهل سنت برای اثبات مشروعیت خلافت عثمان به انتخاب او توسط شورای شش نفره استناد کردهاند. برای ابطال این قضیه نیز دلایل متعددی وجود دارد؛ از جمله:
عمر بن خطاب معتقد به شوری نبود!
در کتابهای اهل سنت روایات وجود دارد که ثابت میکند خلیفه دوم به شورا اعتقاد نداشته است و تصریح میکرد که اگر اشخاصی زنده بودند، آنها را خودش انتخاب میکرد نه این که انتخاب را به شورا واگذار کند؛ از جمله عبارات ذیل از او نقل شده است:
لو کان سالم حیا ما جعلتها شوری
الاستیعاب ج 2 ص 568، بتحقیق: علی محمد البجاوی، 2، نشر: دار الجیل- بیروت.
لو کان سالم حیا ما تخالجنی الشک فی تولیته علیکم أو فی تأمیره.
تأویل مختلف الحدیث ص 115؛ المحصول للرازی ج 4 ص 322؛
اگر سالم زنده بود شک وتردیدی راجع به سر پرست (خلیفه) قرار دادن او بر شما در من پیدا نمیشد.
لو أدرکت أبا عبیدة بن الجراح لولیته... ولو أدرکت معاذ بن جبل ثم ولیته... ولو أدرکت خالد بن الولید ثم ولیته.
اگر ابا عبیده جراح زنده بود او را سرپرست (خلیفه) شما قرار میدادم.... اگر معاذ بن جبل و یا خالد بن ولید زنده بود او را سرپرست (خلیفه) شما قرار میدادم.
عمر بن شبة النمیری البصری، تاریخ المدینة المنورة، ج2، ص61، ح1496
دستور قتل مخالفین در شورای عمر، مظهر دموکراسی یا دیکتاتوری !
تعدادی از علمای اهل سنت نقل کرده که عمر بن خطاب دستور داد که این شش نفر با همدیگر مشورت کنند و اگر کسی از آنها بر خلاف دیگران نظر داد، گردن او را بزنید:
وقال (عمر بن الخطاب) للمقداد بن الأسود إذا وضعتمونی فی حفرتی فاجمع هؤلاء الرهط فی بیت حتی یختاروا رجلا منهم وقال لصهیب صل بالناس ثلاثة أیام وأدخل علیا وعثمان والزبیر وسعدا وعبد الرحمن بن عوف وطلحة إن قدم وأحضر عبد الله بن عمر ولا شیء له من الأمر وقم علی رؤوسهم فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبی واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسیف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبی اثنان فاضرب رؤوسهما فإن رضی ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم فحکموا عبد الله بن عمر فأی الفریقین حکم له فلیختاروا رجلا منهم فإن لم یرضوا بحکم عبد الله بن عمر فکونوا مع الذین فیهم عبد الرحمن بن عوف واقتلوا الباقین إن رغبوا عما اجتمع علیه الناس
تاریخ المدینة، ج 2 ص 82، نشر: دار الکتب العلمیة - بیروت
تاریخ الطبری ج 2 ص 581، نشر: دار الکتب العلمیة – بیروت
الکامل فی التاریخ ج 2 ص 461، نشر: دار الکتب العلمیة - بیروت
عمر بن خطاب به مقداد بن أسود گفت: وقتی مرا داخل قبر گذاشتید، این 6 نفر را در یک خانهای جمع کنید تا اینها یک نفر را از میان خودشان برای خلافت انتخاب کنند. به صُهیب هم گفت: تو 3 روز برای مردم نماز بخوان و علی و عثمان و زبیر و سعد بن أبی وقاص و عبد الرحمن بن عوف و طلحه ( اگر بود) را جمع کنید و عبد الله بن عمر (پسر مرا) هم حاضر شود (و او حق رأی ندارد) و با شمشیر، بالای سر این 6 نفر بایست. اگر 5 نفر اتفاق نظر داشتند و یک نفر را برای خلافت انتخاب کردند و نفر ششم با آنان مخالفت کرد، سر او را با شمشیر بشکافت (یا سرش را با شمشیر بزن). اگر 4 نفر اتفاق نظر داشتند و 2 نفر مخالفت کردند، سر آن 2 نفر را بزن و اگر 3 نفر روی یک نفر اتفاق نظر داشتند و 3 نفر دیگر روی یک نفر دیگر اتفاق نظر داشتند، عبد الله بن عمر حَکَم است و نظر هر کدام را قبول داشت، حُکم همان است. اگر نظر عبد الله بن عمر را قبول نکردند، نظر آن گروهی مورد قبول است که عبد الرحمن بن عوف در آن گروه است و اگر بقیه مخالفت کردند، آنها را بکشید.
طبق این روایت، عمر بن خطاب دستور داد که فرزند عبد الله داور نهایی است و اگر افراد شورا به نتیجه نرسیدند، او داوری خواهد کرد. حال سؤال این است که عبد الله عمر که صلاحیت طلاق زن خود را ندارد چگونه داوری اساسی ترین مسائل جامعه اسلامی را عهده دار می شود؟!
ابن سعد متوفای 230هـ در کتاب الطبقات مینویسد:
عن إبراهیم قال: قال عمر من أَستَخلِفُ؟ لَو کَانَ أَبُو عُبَیدَةَ بنُ الجَرَّاحِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا أَمِیرَ المُؤمِنِینَ فَأَینَ أَنتَ مِن عَبدِ اللَّهِ بن عُمَرَ؟ فَقَالَ: قَاتَلَکَ اللَّهُ وَاللَّهِ مَا أَرَدتَ اللَّهَ بِهَذَا أَستَخلِفُ رَجُلاً لَیسَ یُحسِنُ یُطَلقُ امرَأَتَهُ.
الطبقات الکبری، ج3، ص343، نشر: دار صادر بیروت
جامع الأحادیث للسیوطی ج 13 ص 382،
تاریخ الخلفاء للسیوطی ج 1 ص 145، نشر: مطبعة السعادة - مصر
از ابراهیم نقل شده است که عمر گفت: من چه کسی را خلیفه کنم؟ اگر أبو عبیدة بن جراح بود، او را خلیفه میکردم. مردی به او گفت: ای امیر المومنین! چرا پسرت عبد الله را خلیفه نمیکنی؟ عمر گفت: خداوند تو را بکشد! (این چه حرفی است که میزنی؟!) به خدا قسم! خداوند را با این سخنت در نظر نگرفتهای. آیا مردی را خلیفه کنم که نمیتواند همسرش را طلاق بدهد؟!
نتیجه آن که:
امیرمؤمنان علیه السلام توسط خداوند انتخاب و توسط رسول خدا صلی الله علیه وآله معرفی شده است ؛ اما از آن طرف هیچ دلیلی برای اثبات مشروعیت خلافت خلفای سه گانه حتی در کتابهای اهل سنت وجود ندارد.
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایۀ علی بن أبی طالب علیه السلام.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)