درباره من

وقتی اون روز تو باغ همه ی خانومها رو جو گرفته بود و جلوی همه قهقه می زدن وپدرو برادرو شوهراشون هم بی خیال نشسته بودن و تماشا می کردن وقتی منو هم به جمعشون دعوت کردن ؛ آروم تو گوشم گفتی:

«مواظب وقار و متانت ات باش عزیزم»

اونجا بود که فهمیدم تو با همه فرق داری

وقتی حواسم نبود و کمی روسری ام لیز خورده بود و موهام دیده می شد با لبخند گفتی:

«موهات بیرونه ها وروجک»

درحالی که موهام رو قایم می کردم نگاهی به زنهای اطرافم تو خیابون انداختم. شرم آور بود.برادرو پدراشون شوهراشون چه بی خیال...

اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری

وقتی درعین حال که منو به فعالیت اجتماعی و درس خوندن و فعالیت در دانشگاه تشویق می کردی؛ هرازچندگاهی یادآوری می کردی که:

«غرور زن در مقابل مردان غریبه بجا و خوبه »

اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری
وقتی اون روز آقای همسایمون اومده بود دم در. چادر سر کردم و رفتم قبض ها رو ازش گرفتم .برگشتم دیدم با لبخند بهم خیره شدی . گفتی:

«خوشم اومد چه مردونه برخورد کردی, بدون عشوه و طنازی»

اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری

وقتی اون روز تو مجلس عروسی یهو همه رو جو گرفت و زن و مرد قاطی شدن و... مردهای دیگه با چه لذتی به تماشا نشسته بودن.

تو مثل برق از جا پریدی و زدی بیرون. پشت سرت اومدم . گفتی:

«متشکرم که اونجا نموندی»

اونجا بود که فهمیدم تو با همه مردها فرق داری. داداشیمممممم دیوانه وار هم عاشق کسی باشم(که نیستم) تو بگی نه اونو میزارم کنار... داداشیییییم خیلی دوست دارم خیلی....  

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۱/۲۴ ساعت 19:24

کاربران آنلاین (1)