فراموش کردم
رتبه کلی: 87


درباره من

آدم ها مثل خانه ها هستند با زیر زمین ها, اتاق های زیر شیروانی, دیوارها, بعضی وقتها پنجره های بسیار روشنی که رو به باغ های بسیار قشنگ باز می شوند. من از جنس سنگ های محلیم...سفت،فرسوده،اما محکم...


کریستیان بوبن



بهار (vernik )    
آلبوم: آدم ها!!
   
عنوان: انگار مرگ مالکِ این زندگی بوده است...
انگار مرگ مالکِ این زندگی بوده است...
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 213 بازدید امروز: 83
توضیحات:


یک روز زندگی هست. مردی مثلاً در سلامتِ کامل، نه حتّا پیر، بی هیچ سابقه‌ای از بیماری. همه‌چیز همان‌طور است که بود، همان‌طور که خواهد بود. هر روزش را می‌گذراند، سرش به کارِ خودش است و رؤیایش منحصر به همان زندگی‌ست که پیشِ رو دارد. و بعد ناگهان مرگ از راه می‌رسد. آدمی آهِ کوچکی سر می‌دهد، فرو می‌رود توی صندلی‌اش و مرگ ظاهر می‌شود. یک‌بارگیِ آن‌ جایی برای اندیشیدن باقی نمی‌گذارد، به ذهن فرصتی برای یافتنِ کلامی تسلّی‌بخش نمی‌دهد. هیچ‌چیز برای‌مان باقی نمی‌ماند مگر مرگ؛ مگر حقیقتِ تحلیل‌ناپذیرِ میرایی‌مان. مرگِ پس از یک بیماریِ طولانی را می‌توانیم رضا دهیم. حتّا مرگِ تصادفی را می‌توانیم به تقدیر نسبت دهیم. امّا مرگِ آدمی بی هیچ دلیلِ آشکار، مرگِ آدمی صرفاً چون آدم است، چنان به مرزِ نامرئی میانِ زندگی و مرگ نزدیک‌مان می‌کند که دیگر نمی‌فهمیم در کدام سویش هستیم. زندگی بدل می‌شود به مرگ و انگار این مرگ تمامِ مدّت مالکِ این زندگی بوده است. مرگِ بی اخطار. که معنایش این است: توقّفِ زندگی؛ توقّفی که هر آن ممکن است پیش بیاید.


•پُل اُستر، اختراعِ انزوا، ترجمه‌ی بابک تبرّایی

 
درج شده در تاریخ ۹۱/۱۰/۲۵ ساعت 17:36
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)