نمیدانم آرامش شب را قبول کنم یا تشویشهای این دل نا آرامم را....
نمیدانم چه حس غریبی است ...
آنهنگام که آرامش را طلب میکنی , حاصلش فقط نا آرامی است...
شب است و دلم بیقرار....
گویی بیقراری هم نوعی درد است....آخر دردها شب هنگام , آرامشت را میگیرند....
می گویند همه جای دنیا، آدم هایی هستند که یکی را یواشکی دوست دارند.
یواشکی به این معنی که به خودش نمی گویند یا مثلا مستقیما نمی گویند.
برای پنهان کردن علاقه شان دلایل شخصی خودشان را دارند. از دور می نشینند
به تماشای معشوقشان و گاهی با عناوین دیگری به او نزدیک می شوند.
همیشه تصور می کردم که دلم می خواهد اگر کسی یواشکی دوستم دارد،
یک روزبیاید و به من بگوید. یا لااقل خودم متوجه اش شوم. دلم می خواست
از تمام عشق هایی که در کره ی زمین متعلق به من است مطلع باشم
و از ذره ذره اش لذت ببرم. دلم می خواست بدانم چه کسی یواشکی مدت ها
مرا زیر نظر گرفته، سعی در شناختن و خوشحال کردنم داشته، یک جاهایی،
یک وقت هایی، بدون این که خودم بدانم هوایم را داشته یا
دقایقی قبل از خواب به من فکر کرده!
دوست داشتن های یواشکی لذت بخش است. آدم نباید آرزو کند که این
یواشکی ها آشکار شوند. اگر آشکار شوند، خراب خواهند شد!
یا معشوق دست رد به سینه اش می زند، یا سرد می شود، یا...
اگر هم قبولش کند و عشق دو طرفه ای حاصل شود، اگر عاشقِ یواشکی،
معشوقش را بشناسد، ویژگی هایش را بداند، اخلاقش دستش بیاید،
شاید آن زمان بفهمد که این فرد با تصوراتش فرق دارد. شاید او دیگر
همان بُتِ بی نقصی که شب و روز در حال پرستشش بود نباشد.
شاید این معشوق، ویژگی های باب میلش را نداشته باشد! آن موقع است
که این علاقه سرد می شود... شاید حتی به مرور زمان از بین برود!
به خاطر همین است که می گویم هر آدمی نیاز دارد که یک نفر یواشکی،
بدون این که همه چیز را راجع بهش بداند، مثل یک موجود بی نقص
دوستش داشته باشد.
این دوست داشته شدن های یواشکی، عجیب لذت بخش است...
بـرای عـاشقـی ، نـباید یـک شخصِ مـتفاوت را دوست داشت …
بـلـکه بـایـد یـک شـخـصِ عـادی را مـتـفاوت دوست داشـت …
پونه