
گفتی ستاره زیباست...
گفتم نگفته پیداست!
گفتی که شب سیاه است
گفتم که این نقاب است
گفتی چرا درخشید آن شمع رو به خاموش؟!
گفتم که شور عشق است در شعله های خاموش
گفتی که سخت افتاد فهم چنین جوابی
گفتم مگر که سهل است طرح چنین سوالی؟!
گفتی بگو برایم از عشق و درد و سوزش
گفتم که این محال است!باشد به روز روزش
گفتی ببین وجودم لبریز اشتیاق است!
گفتم که اشتیاقت بر حسب اتفاق است
گفتی که شرم دارم از طرح این معما...
گفتم اگر بگویی هم خود کشی و هم ما
گفتی نگفته دانی منظور ما چه بوده
گفتم اگر ندانم پس عقل ما چه بوده؟
گفتم ستاره زیباست
رفتی و با زرنگی...گفتی نگفته پیداست