تو نباید برحسب محدودیتها بیندیشی.
باید از تمام پندارهای محدودیت ساز رها شوی.
آگاه شدن از اینکه " من جسم و بدن نیستم "
سرآغاز سفری بزرگ است.
آگاه شدن از اینکه " من ذهن و روان نیز نیستم "
گامی به پیش است و سرانجام،
آگاه شدن از اینکه " من حتی احساس نیزنیستم"
آخرین گام است. با برداشتن این سه گام
سفر به پایان می رسد، زیرا در چهارمین گام
وجود خویش را کشف خواهی کرد- وجودی
که پهناور و نامحدود است.
به پهناوری دریا و آسمان است.
شناخت وجود، شناخت خدا،
شادمانی و سرمستی است.
و این یگانه تجربه ای است که ارزش تجربه کردن دارد
تمام دیگر چیزها به تباهی می روند.
فرصت بزرگ دست یافتن به گنج واقعی
را هدر می دهند. و تو همچنان مشغول جمع آوری
گوش ماهی و سنگهای رنگین کنار دریا هستی
در حالیکه گنج در درون توست.
پادشاهی خداوند در درون توست.
پس، از اندیشیدن بر حسب محدودیتها دست بردار
تا بتوانی به وجود نا محدود و
بی نهایت خود نزدیک و نزدیکتر شوی.