فراموش کردم
اعضای انجمن(350) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
لاهوتیان (whoop )    

قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم

منبع : سیمین بهبهانی
درج شده در تاریخ ۹۵/۱۲/۲۴ ساعت 21:47 بازدید کل: 486 بازدید امروز: 482
 

قصه اینجاست

 

قصه اینجاست که شب بودو هوا ریخت بهم

من چنان درد کشیدم که خدا ریخت بهم...

صاف بود آب و هوایم که دو چشمت بارید

که به یک پلک زدن آب و هوا ریخت بهم...

دست در دست خدا بودی و با آمدنم

عاشق من شدی و رابطه ها ریخت بهم...

وای مردرویاهایم ببخشید مرا

عشق بعدی شدم و بین شما ریخت بهم...

فاصله بین من و تو نفسی بود ولی

رفتی و وسوسه فاصله ها ریخت بهم...

قصد این بود ک عاشق بشویم اما نه

عشق ما از همه زاویه ها ریخت بهم...

نیمه شب بود خدا بود و من بی سیگار

لعنتی رفتنش اعصاب مرا ریخت بهم...

باز اقبالی و آهنگ شقایق اما

چقدر ساده هم آغوشی ما ریخت بهم...

بعد از آن زندگی آنقدر به من سخت گرفت

خانه از بعد همان ثانیه ها ریخت بهم...

کلماتم همه در بغض گلو درد شدند

بعد از آن شعر و غزل قافیه ها ریخت بهم...

خسته ام آه چرا رابطه عشقی ما

به همین سرعت و بی چون و چرا ریخت بهم.؟!!...

*****************************

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۵/۱۲/۲۵ - ۰۹:۵۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها: عشق 786

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)