تو بیگانه و ناآشنا نیستی،
بلکه جزیی از جهان آفرینش هستی.
اینجا خانه توست. تو بر حسب شانس و تصادف به این
جهان نیامده ای. تو اینجایی زیرا به تو احتیاج است.
خواست خدا بوده که تو اینجا باشی،
بنابراین هرگز نباید احساس بیگانگی کنی.
احساس بیگانگی اساسی ترین مشکل گریبان گیر بشر
امروز است. در سرتاسر دنیا انسانهای هوشمند،
نگران، پریشان خاطر و دلواپس این اند که
« چرا بدنیا آمده ایم؟ » علم،
پیدایش بشر را تصادف می پندارد.
از آنجا که ما تصادفی به وجود آمده ایم.
موجودات بی هدفی هستیم که بود و
نبودمان فرقی نمی کند. و چون بودن یا نبودن ما فرقی
نمی کند، پس زندگی ما معنا و مفهومی ندارد!
از این روست که سرتاسر دنیا را جوی از پوچی و
بی هدفی فراگرفته است. خدا چیزی نیست
جز معنا و هدف. زندگی با معنا و هدفدار است.
این معنای کلی خداوند است. خداوند یک شخص نیست،
بلکه او هدف هستی است. خداوند یک حضور است
نه یک شخص حاضر. تنها کاری که باید بکنی آن است
که وجودت را خالی کنی نه اینکه به جستجوی خدا بپردازی.
همین که خالی شوی،
چیزی از فراسو در تو رخنه می کند و فضای خالی تو را
انباشته می سازد. از چیزی کاملا تازه سرشار می شوی.
چیزی که هرگز نه طعم آنرا چشیده ای و نه آنرا می شناختی.
چیزی که موهبت و برکت است. چنان شورآفرین است
که از همان لحظه آگاه می شوی هیچ تولد و مرگی وجود
ندارد و تو جاودان هستی. از همان لحظه آگاه می شوی
جزیی از انرژی عظیمی هستی که خداوند نامیده می شود.
خداوند، انرژی دریایی بی کران است که ما همچون
امواجی در آن شناوریم.