امروز میخوام در باره ی عشقی که هرروز بین همه ی
آدما اتفاق میافته وزندگیهارو تشکیل میده
ومیتونه پایه واساس زندگیهایی باشه که رخ میده..
وپرتگاهای عمیقی در تمام دل وروحت ایجاد میکنه
وچه زخمهایی که سر باز میکنند ونمیتوانند خوب باشن ....
یکی از سوالات اساسی ذهن من همیشه
راجع به عشق بوده؟
چطور عشق اتفاق می افته؟چطور یه دفعه
یه موجودی پررنگ تر ازبقیه میشه؟
آیا عشق منحصر به فرده؟
یعنی فقط یه بار در طول زندگی اتفاق می افته؟
آیا فقط بین دو جنس مخالفه؟....
برای همین سعی کردم به این پدیده ی
لطیف و عجیب در اطرافم دقت کنم...
شاید اشتباه باشه اما من دریافتم که عشق
چیزی بین دو جسم نیست بلکه چیری بین دو فکره،
اگه بخواد از جسم شروع بشه این جرقه در نگاهه
که دریچه ی عالم فکر و روحه...
غیر از این باشه عشق نیست هوسه....
به نظر من عشق واقعا هیچ ربطی به جسم یا
جنس مخالف نداره،ممکنه عشقی اینا رو هم داشته باشه
اما این قسمتش نیست که مهمه ....
من دریافتم که یک نگاه محبت آمیز قلب آدما
رو از جا می کنه...
توی کتابای روانشناسی خونده بودم
به آدما لبخند بزنید با محبت ،
و هر بار که این کارو می کردم تسلیم شدنو در
نگاه طرف مقابلم می دیدم...
همه ی آدما دنبال پناهگاه امن و پر محبتن
چرا که موجودی ضعیفن،همه ی اونا در مقابل نگاه
پر محبت طاقت نمیارن و تسلیم میشن...
اما بعضیا زود تر عاشق میشن اونایی که
کمتر محبت دیدن اونایی که کمتر نگاه محبت آمیز
و آغوش پر مهرو تجربه کردن...
هر بار که آدم در مضیقه ی محبت قرار بگیره
دوباره عاشق میشه نگاه پر مهری رو جستجو میکنه
و تسلیم میشه...پس عشق ممکنه بارها اتفاق بیفته...
پس ممکنه یه روز حال دلت خوب باشه و به همه لبخند
بزنی و از اون طرف یکی با دل شکسته بیاد بیرون و
باد دیدن لبخند تو عاشق بشه و بعد نگاه خودش
محبت آمیز میشه و این دفعه تو به دام خواهی افتاد...
عشق اصلا جنسیت نمیشناسه اولین عشقها
بین دوستان همجنس دبیرستانی اتفاق میفته حتی شاید
زودتر اون موقع که بین موزاییک های حیاط یک موزاییک
متفاوت پیدا می کردیم و باهاش حرف میزدیم...
و اما وصال به معنی وصال جسمی نیست بلکه این
افکار و روحها هستن که تمایل دارن به هم شبیه بشن
و از اونجایی همه ی پدیده های معنوی یک مجاز هم در
عالم ماده دارن اینطور به نظر میرسه ...
پونه
******************