گلوی خیس باغچه ، لب های خشک درخت ،
حضور بی امان آبدزدک ها را فریاد می زند
آب را دزدیده اند از جویبار کنار خانه ها
آب را به مرداب های گندیده ی خانه های
خود برده اند تا لبی تر نشود و گلویی تازه
مرداب ها تاب آب های زلال و گوارا را ندارند .
با لجن مانوس ترند
ماهی های لجن خوار گرسنه می مانند
اگر آب ها زلال باشند
آب ها را گل می کنند تا کفترها ی آن
فرودست آب نخورند
تا در آبادی کوزه ای پرنشود
تا سپیدارها اندوه دلی را فرو نشویند
و دست درویشی نان خشکیده در آب
فرو نکند.......
مردم بالادست دیگر دلشان صفایی ندارد.
مردم بالادست جای پای خدا را پاک کرده اند .
مردم بالادست پهنای کلامشان تاریک است.
شقایق ها را پرپر می کنند.
کوچه باغ هاشان پر از هجوم طوفان
بلا و نیستی است
مردمان سر رود آب را گل کردند
آب را دزدیدند
تا روی کریه و ز شت آلودشان در آب
زلال دیده نشود
مردمان سر رود آب را گل کردند
ما اما آب را گل نکنیم
آب را صاف کنیم....