آمدم دست بِکِشَم ، بر خَمِ گیسویِ شما
تا که شاید بروم ،در پیِ جادویِ شما
نرگسِ چَشمُ و خَمِ زلفِ شما دیدنی اَست
بُرده هوش از سرِ من ،چهرهء مینویِ شما
آمدم ساغر و پیمانه به کف ، بَهرِ شراب
بِرَهَد دردِ من از ،نسخهء دارویِ شما
گفته بودید که لب را ببرم جایِ دگر
قسمتم بوده نِهَم ، بر لبِ کندویِ شما
چه بسا غُصّهء من ، قِصّهء بازار بِشُد
شُکرِ ایزد که شدم ، مُرغِ غزلگویِ شما
هر چه گویید ، منم بندهء بی چون و چرا
خوشم آن لحظه نِهَم ، سر بَرِ زانویِ شما
عاقبت هر غزلم ، پیشَ شما صف بِکِشَد
چون غزالِ غزلم ، پَر زده بود سویِ شما
رازِ دلبستگیِ گُل به گُلی گفت چنین
مستِ هر گُل بشوم ،با غزلِ رویِ شما
باغبان عطرِ خوشی ، بر سرِ بازار فروخت
چه بسا بوده همه ،عطرِ خوشِ بویِ شما
منُ و شمس از قَمَرِ روی تو مَبهوت شدیم
ای خوشا بوسه زنیم بر خَمِ ابرویِ شما