کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم
من زنده ام و زندگی
ارزش رفتن دارد
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم
نمی اندیشم
ولی این را میدانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد،،،
زندگی را میگوییم…
اگر بخواهی از آن لذت ببری؛
همه چیزش لذت بردنی است…
اگر بخواهی از آن رنج ببری؛
همه چیزیش رنج بردنی است …
کلید لذت ورنج دست توست
قصد داشتم دست اتفاق را بگیرم؟؟
تا نیفتد ! اما امروز فهمیدم که اتفاق خواهد افتاد،**
این ما هستیم که نباید با او دربیفتیم ...!