ماه تابید و چو دید آن همه خاموش مرا
نرم بازآمد و بگرفت در آغوش مرا
گفت:« خاموش درین جا چه نشستی؟» گفتم:
بوی « محبوبه شب » می برَد از هوش مرا
بوی محبوبه شب، بوی جنون پرور عشق
وه، چه جادوست که از هوش بَرَد بوش مرا
بوی محبوبه شب، نغمه چنگی ست لطیف
که ز افلاک کند زمزمه در گوش مرا
بوی محبوبه شب همچو شرابی گیراست
مست و شیدا کند این جام پر از نوش مرا
بوی محبوبه شب جلوه جادویی اوست
آنکه کرده است به یکباره فراموش مرا.