زندگی تمام چیزهایی را که برایت مهم جلوه میدهد
را یکی یکی از تو میگیرد.
و تو با چنگ و دندان و زحمت یکی یکی آنها را
بدست آوردی و به آنها میبالی.
اما زندگی برای وابستگی های تو اصلا ارزشی قائل نیست.
زندگی برای باورها و اعتقادات و تمناهای تو نقشه ای دارد.
یا رها میکنی تمامی چیزهای این جهانی را
یا زندگی کاری میکند تا خودت تقدیمش کنی.
هستند کسانی که تمام تلاششان را میکنند
تا نگه دارند محصولاتشان را.
همون چیزهایی که به آن مفتخرند و از آنها به خود میبالند.
زندگی میستاند ازت تک تک شان را.
هر چه بیشتر وابسته باشی بیشتر درد میکشی.
هر چه بیشتر بخواهی بیشتر باید ستیزه کنی.
هیچ کس خام نرفته است ،
زندگی نمیگذارد خام بیایی و خام بروی
تو را میپزد و نرم میکند.
با زندگی نمیتوانی دست و پنجه نرم کنی
تو جزئی و برای کل نمیتوانی تصمیم بگیری.
این کل است که برایت تصمیم میگیرد.
تو فقط یک کار میتوانی انجام دهی.
تسلیم بودن. رها کردن و لذت بردن.
پذیرش رویدادها. بی واکنش بودن.
انعطاف پذیری و نرم بودن.
تمام هستی به این شکل هست.
فقط تو متفاوت هستی!
میپرسی چرا؟
چون صدای سرت را بت کردی.
چون صدای سرت اربابت شده.
چون افکارت را جدی گرفتی.
چون میخواهی بگی هستی.
چون خودت را فکر میپنداری.
چون از ارتعاش زندگی محروم شده ای.
چون سخره اندیشه شده ای.
چون خود را با نقشها یکی میپنداری.
چون سخت و سفت و شکننده شده ای.
چون چسبیده ای به صدای سرت و ولش نمیکنی.
ول کن و به شیوه آبها زندگی کن.
مانند آبها انعطاف پذیر باش
آب را زندگی کن.
آب که شدی زندگی میکنی.
آب که شدی جاری میشوی.
آب شو تا او بیاید.
بیرنگ ...بی طعم...
ولی زندگی بخش