نماز عشق...

هستند مردمانی که دربرابرمرگ هم شادهستند.

منصورحلاج راتالحظه مرگ شکنجه دادند،

پاهایش رابریدند، دستانش رابریدند،چشمانش رادراوردند.

هیچکس درتاریخ بیرحمانه ترازاوکشته نشد حتی مسیح.،

مسیح درمدت کوتاهی کشته شد.

منصورخوش بوترین گل ازباغ اسلام است.

وقتی پاهایش رابریدند او خون رابه دستهایش مالید،

مردم به اوسنگ میزدند، شخصی پرسیدچه می کنی؟

اوگفت:

 پیش از نماز وضو می گیرم...

سپس گفت:

این سخن منصورراخوب بیادداشته باشید

((وضوی عشق،وضوی واقعی عشق،

باخون انجام می شودنه باآب.

وفقط کسی که باخون خود وضو میگیرد

میتواندواردنمازشود))

پیش ازمرگ منصورفریاد زد خدایاااا یادت باشدکه منصور برد...

مردم پرسیدند،منظورت چیست؟

چه رابرده ای؟

منصورگفت:

درمیان این همه دشمنی ونفرت میترسیدم عشقم زنده نماند  

حالااحساس می کنم عشقم تمامی ندارد،

این مردم هرکارکردندنتوانستندعشق مراازبین ببرند،

عشقم جاودانه شد.

لبخندزنان گفت:

(نمازمن این است،عبادت من این است)