برای همین زیباست.
اگر قابل پیشبینی بود،
چه کسی میخواست آن را زندگی کند؟
اگر همه چیز از قبل مشخص بود و روزی که بهدنیا آمدی
تمام زندگیت به تو داده میشد، مانند جدول حرکت قطارها،
تا میتوانستی به آن رجوع کنی تا ببینی در چه زمان و
چگونه اتفاقات رخ میدهند؛ چه کسی مایل بود آن
زندگی را زندگی کند؟
هیچ شعری در آن زندگی وجود نمیداشت.
هیچ خطری در آن نبود.
هیچ مخاطرهای وجود نمیداشت.
هیچ فرصتی برای رشد کردن در آن زندگی نبود.
یک زندگی مطلقاً بیهوده خواهد بود.
آنگاه تو فقط مانند یک آدمآهنی،
یک چیز مصنوعی خواهی بود.
زندگی یک مکانیسم میتواند قابل پیشبینی باشد،
ولی نه زندگی انسان.
زیرا انسان یک ماشین نیست؛
زندگی او مانند یک درخت و یا یک پرنده نیست.
هرچه زندهتر باشی،
بیشتر غیرقابل پیشبینی خواهی شد.
زندگی یک درخت از زندگی یک پرنده بیشتر
قابل پیشبینی است.
زندگی یک پرنده از زندگی یک انسان
کمتر قابل پیشبینی است.
و زندگی با آگاهی مطلقاً از زندگی تو بیشتر
غیرقابل پیشبینی است.
غیرقابل پیشبینی بودن یعنی آزادی.
قابل پیشبینی به معنی جبر است.
اگر بتوان تو را پیشبینی کرد؛
آنوقت تو یک روح نیستی؛
آنوقت وجود نداری.
اگر قابل پیشبینی باشی فقط به این معنی است
که یک مکانیسم بیولوژیک هستی.
ولی مردمانی وجود دارند که فکر میکنند
اگر زندگی قابل پیشبینی نباشد
پس ارزش زندگی کردن را ندارد!
اینها مردمانی هستند که نزد ستارهشناسها میروند.
اینها افرادی هستند که بهدنبال پیشگوها هستند.
اینها مردمانی ابله هستند؛
و ستارهشناسها و پیشگوها از حماقت شما ارتزاق میکنند.